وفای عهد






فضائل امام علی علیه السلام ...

فضيلت على عليه السلام بر ساير انبيا از زبان على عليه السلام‏

وقتى‏كه‏حضرت دربسترمرگ افتاده‏بود، اصبغ‏بن‏نباته‏چند پرسش از او دارد كه پاسخ و يادآورى آنها در اين‏جا بسيار مناسب است.

فضيلت على عليه السلام بر حضرت آدم عليه السلام‏

عرض كرد: «شما افضل‏ايد يا آدم ابوالبشر؟».

حضرت فرمود: «هر چند زشت است انسان خودش را تعريف بكند، امّا براى اظهار حق مى‏گويم. آدم در بهشت كه بود، همه نعمتها را خداوند بر او حلال فرمود جز يك درخت و بالأخره به آن درخت نزديك شد، امّا خداوند خيلى چيزها را بر من حلال فرمود و من نخوردم».

نان گندم بر على عليه السلام حلال بود، امّا با نان جو به سر مى‏برد.

حلواى شيرين را انگشت مى‏زد و مى‏فرمود: «چقدر خوشرنگى، امّا على از تو نمى‏خورد».

هر لباسى را كه مى‏خواست مى‏توانست بپوشد، امّا فرمود:

«آن‏قدر به لباسم وصله زدم تا از وصله زننده‏اش شرمنده شدم».

فضيلت على عليه السلام بر حضرت نوح عليه السلام‏

اصبغ پرسيد: «شما افضل‏ايد يا نوح؟».

حضرت فرمود: «نوح در اثر اذيّت قومش آنان را نفرين كرد و همه را هلاك نمود امّا من هر چه اذيّتم كردند نفرين نكردم».

آرى 25 سال بركنار بود و لب به نفرين نگشود و در ايّام حكومتش روزى او را آرام و راحت نگذاشتند مع الوصف نفرين نفرمود.

«ديگر آن‏كه نوح را پسرى كافر بود و شفاعت پدرش او را سودى‏ نبخشيد؛ ( قَالَ ينُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صلِحٍ …» هود: 46.) امّا خداوند دو پسر به من داد كه آقاى جوانان بهشت هستند». الحسن والحسين سيّدى شباب اهل الجنة( الغدير: 3/ 121).

فضيلت على عليه السلام بر حضرت موسى عليه السلام‏

باز پرسيد: «شما افضل هستيد يا موسى بن عمران؟».

حضرت فرمود: «هنگامى‏كه خداوند موسى بن عمران را به رسالت مبعوث فرمود و به سراغ فرعون فرستاد عرض كرد مى‏ترسم مرا بكشند، (قَالَ رَبّ إِنّى قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ»\E قصص: 33).خداوند به او وعده فرمود كه نترس و برادرش هارون را به كمكش فرستاد، امّا من در ليلة المبيت (شب هجرت پيغمبر از مكّه به مدينه) به‏جاى پيغمبر صلى الله عليه و آله خوابيدم در حالى‏كه اطراف خانه را مشركين گرفته بودند، بدون اين‏كه بترسم. و همچنين به دستور پيغمبر صلى الله عليه و آله سوره برائت را بر مشركين مكّه خواندم و نترسيدم».

فضيلت على عليه السلام بر حضرت عيسى بن مريم عليه السلام‏

عرض كرد: «شما افضل‏ايد يا عيسى بن مريم عليه السلام؟».

حضرت فرمود: مريم مادر مسيح در بيت المقدس سرگرم عبادت بود (حضرت زكريّا براى حضرت مريم غرفه‏اى درست كرده بود كه راهى به خارج نداشت و با نردبان به سراغش مى‏رفت، در اين‏حجره عبادت مى‏كرد تا وقتى كه به حضرت مسيح آبستن شد وهنگام زاييدنش گرديد) ندا بلند شد:

هذا بيت العبادة لابيت الولادة ( الامام على عليه السلام: 369.)

اين‏جا پرستشگاه است نه زايشگاه.

حضرت مريم از مسجد بيرون آمد و نزد درخت نخل خشكيده‏اى در آن نزديكى رفت و همان‏جا زاييد، امّا مادرم وقتى در مسجد الحرام آثار وضع حمل را در خود مشاهده كرد، پرده كعبه راگرفت وعرض كرد:

«خدايا! به‏حق اين‏مولودى كه درشكم‏من است، زاييدن را برمن آسان كن».

ناگاه ديوار كعبه شكافته و فاطمه وارد شد و ديوار بهم آمد تا سه شبانه روز. مردم ذكرشان در كوچه و بازار اين مطلب بود.

پس از سه شبانه روز، فاطمه بيرون آمد در حالى‏كه صدا مى‏زد:

«كيست مثل من كه سه روز در كعبه مهمان خدا بودم و از طعام بهشتى مى‏خوردم».

على عليه السلام بنده‏اى از بندگان محمّد صلى الله عليه و آله‏

اصبغ سؤال كرد: «شما افضل‏ايد يا محمّد صلى الله عليه و آله؟».

حضرت فرمود:

«انا عبد من عبيد محمّد صلى الله عليه و آله؛

من بنده‏اى از بندگان محمّد صلى الله عليه و آله هستم».

بعضى از محقّقين خارجى نوشته‏اند براى حقانيّت محمّد صلى الله عليه و آله همين بس كه تابعى مثل على عليه السلام دارد. ( دستغيب، عبد الحسين، امامت - قم، چاپ: اول، 1388 ه.ش.)

 

 

) خداوند به او وعده فرمود كه نترس و برادرش هارون را به كمكش فرستاد، امّا من در ليلة المبيت (شب هجرت پيغمبر از مكّه به مدينه) به‏جاى پيغمبر صلى الله عليه و آله خوابيدم در حالى‏كه اطراف خانه را مشركين گرفته بودند، بدون اين‏كه بترسم. و همچنين به دستور پيغمبر صلى الله عليه و آله سوره برائت را بر مشركين مكّه خواندم و نترسيدم».

فضيلت على عليه السلام بر حضرت عيسى بن مريم عليه السلام‏

عرض كرد: «شما افضل‏ايد يا عيسى بن مريم عليه السلام؟».

حضرت فرمود: مريم مادر مسيح در بيت المقدس سرگرم عبادت بود (حضرت زكريّا براى حضرت مريم غرفه‏اى درست كرده بود كه راهى به خارج نداشت و با نردبان به سراغش مى‏رفت، در اين‏

حجره عبادت مى‏كرد تا وقتى كه به حضرت مسيح آبستن شد وهنگام زاييدنش گرديد) ندا بلند شد:

هذا بيت العبادة لابيت الولادة. ( الامام على عليه السلام: 369.)

اين‏جا پرستشگاه است نه زايشگاه.

حضرت مريم از مسجد بيرون آمد و نزد درخت نخل خشكيده‏اى در آن نزديكى رفت و همان‏جا زاييد، امّا مادرم وقتى در مسجد الحرام آثار وضع حمل را در خود مشاهده كرد، پرده كعبه راگرفت وعرض كرد:

«خدايا! به‏حق اين‏مولودى كه درشكم‏من است، زاييدن را برمن آسان كن».

ناگاه ديوار كعبه شكافته و فاطمه وارد شد و ديوار بهم آمد تا سه شبانه روز. مردم ذكرشان در كوچه و بازار اين مطلب بود.

پس از سه شبانه روز، فاطمه بيرون آمد در حالى‏كه صدا مى‏زد:

«كيست مثل من كه سه روز در كعبه مهمان خدا بودم و از طعام بهشتى مى‏خوردم».

على عليه السلام بنده‏اى از بندگان محمّد صلى الله عليه و آله‏

اصبغ سؤال كرد: «شما افضل‏ايد يا محمّد صلى الله عليه و آله؟».

حضرت فرمود:

«انا عبد من عبيد محمّد صلى الله عليه و آله؛

من بنده‏اى از بندگان محمّد صلى الله عليه و آله هستم».

بعضى از محقّقين خارجى نوشته‏اند براى حقانيّت محمّد صلى الله عليه و آله همين بس كه تابعى مثل على عليه السلام دارد.

منبع:عبدالحسين‏ دستغيب، امامت‏ ص50تا55

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-06-29] [ 06:55:00 ب.ظ ]

فضائل امام علی علیه السلام ...

نفع و بهره فراوان در دوستى با اهل‏بيت عليهم السلام‏

در آيه ديگر بيان فرموده:

«آنچه از شما پاداش خواستم براى خودتان است و گرنه پاداش من برعهده خداوند است». ( قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ …» سبأ: 47.)

اين‏كه گفتم بستگانم را دوست بداريد و به آنان محبّت بورزيد براى خودتان خوب است. اگرعلى عليه السلام رادوست داشتى، در سرازيرى قبر، نورش به فريادت مى‏رسد، دوست هم نداشتى، خودت را محروم كرده‏اى.

چه بيچاره‏هايى كه از صراط، پايشان مى‏لغزد و نور على عليه السلام به‏دادشان مى‏رسد، به‏واسطه دوستى اهل بيت، جاذبه لطف ايشان او را نگه مى‏دارد.

خبر مشهورى كه در بحار از شيعه و سنّى نقل كرده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«اى على عليه السلام! دوستى تو ايمان ودشمنى تو نفاق و كفر است». ( يا على! حبّك ايمان و بغضك نفاق وكفر( بحارالأنوار: 39/ 42).)

در هر دلى كه دوستى على عليه السلام است، ايمان هم در آن‏جاست و هر جا كه بغض على عليه السلام است، از ايمان خبرى نيست.

آن‏راكه دوستى على نيست كافر است‏
 
گوزاهد زمانه وگو شيخ‏راه‏باش‏
 
 
 
 

از خارجى هزار، به يك جو نمى‏خرند. ( دستغيب، عبد الحسين، امامت - قم، چاپ: اول، 1388 ه.ش.)

منبع:عبدالحسين‏ دستغيب، امامت‏ ص74

 

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:55:00 ب.ظ ]

فضائل امام علی علیه السلام ...

على عليه السلام محبوب‏ترين بنده نزد خدا و رسول صلى الله عليه و آله‏

خبرى كه نزد علماى شيعه و سنّى مسلّم است به يادتان بياورم.

انس بن مالك خادم پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت:

«در خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم، مرغ بريانى آماده شده بود و پيغمبر مى‏خواست ميل كند، دست به دعا برداشت و گفت:

خداوندا! دوست‏ترين بندگان نزد خودت را بفرست تا با من همخوراك گردد.

انس گويد: فاصله‏اى نشد كه صداى در بلند شد، رفتم ديدم علىّ ابن ابى‏طالب عليه السلام است.

خود انس گويد: من مايل نبودم چنين شود؛ يعنى على عليه السلام به‏عنوان دوست‏ترين خلايق نزد خداوند با پيغمبر صلى الله عليه و آله همخوراك گردد، لذا پرسيدم: چه فرمايشى داريد؟

على عليه السلام فرمود: مى‏خواهم خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله برسم.

گفتم: پيغمبر صلى الله عليه و آله فعلًاسرگرم است، وقت‏ديگرى تشريف‏بياوريد!

على عليه السلام رفت، مرتبه دوّم پيغمبر صلى الله عليه و آله گفت: خدايا! دوست‏ترين بندگانت را بفرست تا با من همخوراك گردد.

طولى نكشيد كه مجدّداً صداى در بلند شد و مانند دفعه قبل، انس مانع ورود حضرت شد!

مرتبه سوّم باز پيغمبر صلى الله عليه و آله دعا كرد و صداى دربلندتر شد به قسمى كه خود رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيد و ديگر انس جرأت نداشت‏

مانند دفعات قبل رفتار كند و على عليه السلام وارد شد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: يا على عليه السلام! چطور شد دير آمدى؟

عرض كرد: اين بار سوّم است كه آمده‏ام.

رسول خدا صلى الله عليه و آله به انس فرمود: چرا مانع ورود على عليه السلام شدى؟

انس راستش را گفت كه: من خوش داشتم اين فضيلت براى بستگان خودم باشد و يكى از آنها با شما همخوراك گردد». ( بحارالأنوار: 38/ 350/ ح 2.)

اخبار وارده درفضيلت ائمّه هدى عليهم السلام در كتابهاى علّامه مجلسى، چه كتابهاى فارسى و عربى پر است و براى وصايت على و يازده فرزندانش كتاب فارسى «كفاية الموحدين» بسيار جالب و به عربى هم از طريق عامّه كتاب «غاية المرام» مى‏باشد.

 منبع: دستغيب، عبد الحسين، امامت - قم، چاپ: اول، 1388 ه.ش.

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 06:54:00 ب.ظ ]

شبهه پیرامون غدیر خم ...

پرسش:

شيعه مي گويند كه هزاران صحابه در غدير خم حضور داشتند، و همه شنيدند كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ علي را به عنوان جانشين خود بعد از وفاتش تعيين كرد. اگر چنين است پس چرا از هزاران صحابه يكي نيامد و به خاطر غصب شدن حق علي اعتراض نكرد، حتي عمار بن ياسر و مقداد بن اسود و سلمان فارسي ـ رضي الله عنهم ـ چيزي نگفتند و يكي از اينها نيامد و نگفت: اي ابوبكر! چرا ـ خلافت را از علي غصب مي كني و حال آن كه مي داني كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در غدير خم چه گفت؟

پاسخ:

پيش از آن كه به پاسخ سئوال مورد نظر بپردازيم لازم است اشاره كوتاهي به اين نكته مهم نمائيم كه اصل واقعه غدير توسط صدو ده نفر صحابي و هشتاد و چهار نفر تابعي در كتب معتبر روايئي شيعه و سني نقل شده است به گونه اي كه جاي ترديد در تحقق اين واقعه مهم و سرنوشت ساز براي كسي باقي نميگذارد.(1)
گذشته از منابع شيعي،‌احاديثي كه از طريق اهل سنّت درباره جريان غدير وارد شده است، بر دو گونه مي باشد: نخست احاديثي كه نزول آيه تبليغ يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك … را در غدير خم و جريان اعلام ولايت علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ را بيان مي كند. دوم احاديثي كه مشتمل بر اصل داستان است و در آنها ذكري از آيه به ميان نيامده است، تعداد اين احاديث نسبت به اول بسيار است. و از جمله كتاب هايي كه محدثان و علماء اهل سنّت نوشته اند و به تفصيل نزول آيه تبليغ در روز غدير خم را با اسناد مختلف نقل كرده اند، عبارت اند از: ابن عساكر،‌تاريخ دمشق، ج2، فخررازي، مفاتيح الغيب (التفسير الكبير) ج12 ـ ثعلبي، الكشف و البيان، (نسخه خطي)، حمويني، فرايد السمطين، ج1. ابن صبّاغ مالكي، الفصول المهمّة. آلوسي، روح المعاني، ج6. و نيز از جمله كتاب هايي كه علماء و محدثان اهل سنّت در آنها اشاره به آيه تبليغ و نزول آن نكرده ولي اصل داستان و حديث غدير را ذكر كرده اند عبارت اند از: احمد بن حنبل،‌ المسند، ج4. حاكم، المستدرك، ج3. الرياض النظر، ج3. طبري شافعي. سيوطي. الحاوي للفتاوي، ج1.
انساب الاشراف، بلاذري،ج2. المناقب، خوارزمي. كنزل العّمال، متقي هندي، ج13. الفصول المهمّة، ابن صبّاغ مالكي. وفاء الوفاء باخبار دار المصطفي، ج2. علاوه بر اين كتاب ها مرحوم علامه اميني نام دهها كتاب را مي برد كه حديث غدير در آن ها آمده است.(2)
ضمناً در بعضي كتب اهل سنت اين جمله پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ‌كه فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» بدون اشاره به جريان غدير خم آمده است كه از جمله آنهاست: الصحيح، ترمذي، ج5، ص297. السنن، ابن ماجه، ج1، ص45. التاريخ الكبير،‌ بخاري،‌ج1، ص375، تاريخ الاسلام، ذهبي، ج2، ص196. و دهها كتاب ديگر.
بنابراين واقعه غدير چيزي نيست كه قابل انكار باشد و لذا اهل سنّت هم كه متأسفانه در طول تاريخ به خاطر وابستگي به حكام و دولت هاي جائر كه تمام تلاش شان بر محو و نابودي آثار اهلبيت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بودند، نتوانسته اند اصل واقعه غدير را انكار كنند، بلكه به تأويل و توجيه غير منصفانه آن پرداخته اند.
اما اين كه چرا مسلمانان و صحابه رسول خدا هنگام تشكيل سقيفه و بعد از آن حق اهل بيت را ناديده گرفتند و با اين حقيقت آشكار كه در مرئي و منظر هزاران نفر از حجاج واقع شده بود و نيز در ادوار مختلفي از حيات پر بار رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به انحاء گوناگون به آن اشاره و تصريح شده بود، مخالفت و يا سكوت كردند، به نظر مي رسد اين پرسش يكي از چالش هاي جدي فرا روي شيعه است زيرا شيعه:
الف) با بهره گيري از منابع معتبر خود اهل سنّت همان گونه كه اشاره شد، به اثبات اصل ماجراي غدير مي پردازند منابعي كه در آن صدها صحابي و تابعي شناخته شده وجود دارد.(3)
ب) با دليل هاي متقن و شواهد مستحكم لغوي، قرآني، سنتي و تاريخي واژه ولايت موجود در روايت غدير را به معناي سرپرستي و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان مي دانند، نه دوستي.(4)
ج) اثبات مي كند پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در اين ماجرا بر اساس دستور خداوند متعال در پي تعيين جانشين بود نه معرفي كانديداي خلافت.(5)
با اين همه درگزارش هاي تاريخي جز چند منبع،(6) از واكنش شديد مردم و ياد آوري ماجراي غدير خم كمتر سخن به ميان آمده است، با آن كه قطعا بيشتر مردم مدينه در ماجراي غدير خم حضور داشتند، چرا پس از حدود 70 يا 84 روز، از اين ماجرا آن را فراموش كردند؟
البته احتمال اعتراض عده اي از مردم و ياد كرد ماجراي غدير به وسيله آنها و مخفي ماندن اين واكنش، به سبب سياست ممنوعيت نقل و تدوين حديث، وجود دارد ولي در عدم گستردگي اين اعتراض ها ترديد نيست.
با توجه به ماجراي غدير و تاكيد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر تعيين جانشين، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمي نمايد. بنابراين، واكنش چنين محدود چگونه توجيه مي شود؟ براي يافتن سرنخ هاي تاريخي اين شكل بايد موقعيت زماني اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريان هاي سياسي و اجتماعي از زمان واقعه تا رحلت پيامبر اكرم ـ‌ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به دقت بررسي شود. بر اين اساس، پيگيري بحث در چند محور زير ضرورت دارد:
1. قبل از تشكيل دولت مدينه به دست پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ، مردم شهرهاي بزرگ حجاز و باديه ها تحت نظام قبيله اي به سر مي بردند. در اين نظام سر آمد بودن در صفاتي چون سن، سخاوت، شجاعت، بردباري و شرافت معيار گزينش رهبر به شمار مي آمد و رهبر قبيله حق نداشت از ميان فرزندان و خويشانش جانشين برگزيند.
2. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نخستين كسي بود كه در اين سرزمين نهادي به نام دولت پديد آورد و ارزش هاي فرا قبيله اي ارائه داد. آن بزرگوار توانست قبايل مختلف شهرها و باديه هاي منطقه را تحت يك نظام واحد متمركز سازد. مردم كه آن حضرت را پيامبر آسماني مي دانستند، تشكيل دولت از سوي او را امر الهي به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتي قابل توجه نشان ندادند.
3. پيش از فتح مكه اسلام به گونه روز افزون در ميان شهرها و باديه ها گسترش يافت تا جايي كه سال بعد (سال نهم هجري) عام الوفود (سال هيئت ها) نام گرفت، يعني سالي كه مردم دسته دسته در قالب هيئت هاي مختلف نزد پيامبر اكرم ـ‌ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي شتافتند و اسلام خويش را آشكار مي كردند. ناگفته پيداست، انگيزه همه اين هيئت ها معنوي نبود و همه تازه مسلمانان ايمان محكم قلبي نداشتند.
4. يكي از آموزه هاي اسلامي كه پذيرش آن براي مردم دشوار مي نمود، مسأله تعيين جانشين بود زيرا:
الف) مردم فقط پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ داراي بعد الهي مي دانستند و حكومت فرا قبيله اش را مي پذيرفتند. در نگاه آنان، جانشين پيامبر از چنين ويژگي برخوردار نبود.(7)
ب) هنوز بسياري از مردم خود را به اطاعت از دستورهاي دنيوي آن حضرت مقيّد نمي دانستند چنان كه در مواردي چون صلح حديبيه، (اعتراض عمر كه گفت: چنان در شك افتادم كه از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنين شكي فرو نرفته بودم.(8)) و تقسيم غنايم حنين.(9) واكنش اعتراض آميز نشان دادند.
ج) بسياري از مردم اطاعت از فرمان هاي دنيوي مربوط به بعد از زندگاني رسول خدا را نمي پذيرفتند زيرا هنوز از آموزه هاي جاهلي كه به رئيس قبيله اجازه تعيين جانشين نمي دهد، دل نبريده بودند و طبيعي بود كه مسأله رياست دولت از رياست يك قبيله مهم تر بدانند.
د) هنوز برخي از قريشيان تازه مسلمان چنان مي پنداشتند كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي رقابت قبيله اي مسأله نبوت را مطرح كرده است. اين گروه با توجه به اقبال عمومي مردم به آن حضرت جرأت مخالفت نداشتند ولي با تعيين جانشين به ويژه از تيره بني هاشم، لب به اعتراض گشودند و با بهره گيري از پشتوانه فرهنگ قبيله اي مردم اعتراض خويش را روشن تر بيان كردند.
هـ) در زمان جاهليت تنها اشرافي به مجلس مشورتي قريش ( دار الندوه) راه مي يافتند كه به چهل سالگي رسيده باشند.(10) بر اين اساس، پذيرش جانشين رسول خدا، به ويژه اگر آن فرد داماد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود و كمتر از چهل سال(11) داشت بسيار دشوار تر مي شد. چنان كه ابوبكر مكرر به آن حضرت مي گفت، تو جواني و فرصت براي خلافت داري.
5. دو نكته ديگر نيز پذيرش جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ را دشوار مي كرد:
الف) حضرت علي ـ‌عليه السلام ـ نزد قريشيان به سبب دلاوري هايش در جنگ هاي مانند بدر و احد و به خاك و خون كشيدن بزرگان قريش، چهره منفي داشت. اين پديده سبب شد به تبليغات گسترده روي آورند و فضاي جامعه آن روز را بر عليه علي ـ عليه السلام ـ مسموم نموده و از آن به نفع افكار و سياست هاي پليد و شوم شان بهره گيري نمايند. عمر در اين باره به علي ـ عليه السلام ـ مي گفت: قوم شما (قريش) به شما مانند نگاه گاو به كشنده اش مي نگرند.(12)
ب) مردم قبايل مختلف خصوصا سران توطئه گر قريش و مهاجر، اين نكته را درك كرده بودند كه با توجه به لياقت ها و استعداد هاي تيره بني هاشم، اگر مسأله جانشيني در ميان آنها تثبيت شود،‌ هرگز از آن خاندان بيرون نخواهد آمد.
6. نگاه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ، الهي و از روابط قبيله و خويشاوندي بسيار فراتر است. زيرا به حفظ آئيين وحي مي انديشيد و طبيعي است كه آشناترين فرد به كتاب و سنّت و شجاع ترين و كوشاترين فرد در راه گسترش اسلام را برگزيند. البته پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با وضعيت جامعه آشنا بود. از اينرو از آغاز رسالت در موقعيت هاي گوناگون، با بيان هاي متفاوت ويژگي هاي حضرت علي ـ عليه السلام ـ را ياد آور مي شد و از جانشيني اش سخن به ميان مي آورد.(13) آن بزرگوار سرانجام از سوي خداوند مأمور شد در بزرگ ترين اجتماع مسلمانان كه برخي شمار آنها را بيش از يكصد هزار تن دانسته اند آشكارا اين مسأله را اعلام كرد.(14) و دغدغه مخالفت جامعه را نديده بگيرد. فرازي از آيه 67 سوره مائده كه از اين دغدغه پيامبر پرده بر مي دارد و به وي ايمني مي بخشد چنين است: «و الله يعصمك عن الناس» خداوند تو را از (شر) مردم نگاه مي دارد. در اين عبارت دو واژه «عصمت» و «ناس» بسيار راهگشا است. خداوند پيامبر را از چه چيز حفظ مي كرد؟ و اين «ناس» چه كساني بودند؟
با توجه به واقعيت خارجي و ايمن نماندن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از شرّ زبان مردم و نيز با توجه به اين كه سرانجام مسأله جانشيني امام علي ـ‌عليه السلام ـ به سامان نرسيد، بعيد به نظر نمي رسد كه مراد از واژه «يعصمك» نگهداري پيامبر از هجوم فيزيكي و يكباره مردم باشد چنان كه واژه ناس بر مردم عادي دلالت دارد و با توجه به اكثريت نو مسلمان آن زمان و كينه و توطئه عده اي از سران اصحاب نسبت به خلافت علي ـ‌ عليه السلام ـ، به حمل اين لفظ بر خلاف ظاهر نيازمند نيستم.
7. تاريخ درباره بسياري از حوادث مقطع زماني بين غدير و وفات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ساكت مانده است امّا كالبد شكافي دو پديده مهم آن عصر ما را با شدّت اهتمام پيامبر اكرم ـ‌صلي الله عليه و آله و سلم ـ برگزينش جانشين و گستره تلاش هاي مخالفان آن حضرت در عيان و نهان، آشنا مي سازد. اين پديده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصيت مهم رسول خدا.

1. سپاه اسامه: پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در واپسين روزهاي زندگي اش فرمان داد لشكري عظيم به فرماندهي جواني به نام اسامة بن زيد به سمت دورترين مرزهاي كشور اسلامي (مرزهاي روم) رهسپار شود.(15) كالبد شكافي دقيق اين جريان نشان مي دهد رسول خدا ـ‌صلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي تثبيت جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به چنين اقدامي دست يا زيد زيرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ خالي كردن مركز حكومت از نيروهاي نظامي و ارسال آن به دورترين نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از رحلت آن بزرگوار بسياري از نو مسلمانان قبايل اطراف سر به شورش بردارند و كيان جامعه اسلامي در معرض تهديد قرار گيرد. آن چه اين تصميم گيري را در نظر پيامبر اكرم ـ‌صلي الله عليه و آله و سلم ـ منطقي جلوه مي داد دور ساختن مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ از مدينه بود.
ب) انتصاب جواني 18 ساله(16) به مقام فرماندهي لشكر و عدم توجه به اعتراضات اصحاب جز از كار انداختن مهم ترين(17) دستاويز مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ هيچ توجيهي نداشت زيرا اسامة بن زيد كه از جهاتي چون سابقه مسلماني، شرافت، شجاعت و كارايي سر آمد اصحاب به شمار نمي آمد و از نظر سني حدود 15 سال از علي ـ‌عليه السلام ـ كوچك تر بود، با توجه به آنكه در بسياري از ويژگي ها با حضرت علي ـ عليه السلام ـ قابل مقايسه نمي نمود، درمقام فرماندهي سپاه عظيم و متشكل از بزرگان صحابه مانند ابوبكر، عمر، ابو عبيده جّراح، عثمان،‌طلحه، زبير، عبد الرحمان بن عوف، و سعد بن ابي وقاص قرار گرفت.
ج) دقت در تركيب سپاه اسامة نشان مي دهد تمام كساني كه احتمال داشت با جانشيني علي ـ عليه السلام ـ مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شركت جويند.(18) و كساني كه به بهانه بيماري پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از اردوگاه سپاه اسامة به مدينه باز مي گشتند، با جمله تأكيدي: «لعن الله من تخلّف عن  اسامة»(19) رو برو مي گشتند .(20)

2. پيشگيري از نگارش وصيت: اين حادثه در واپسين روزهاي حيات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تحقق يافت كه احتمالا با بالاگرفتن زمزمه هاي مخالفت با جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به شدّت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندي صريح و ماندگار بر جاي گذارد و از گمراهي امّت جلوگيري كند. مخالفان كه اين دستور را با نقشه هاي چند ماه خويش ناسازگار مي ديدند، به شدّت نگران شدند و با هزيان گو خواندن كسي كه جز وحي چيزي بر زبان نمي راند،‌ از نگارش اين سند جلوگيري كردند. تاريخ در اينجا تنها از يك تن نام مي برد.(21) اما آشكار است كه تنها يك نفر، بي آنكه جرياني نيرومند پشتيبانش باشد، نمي تواند با رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مقابله و مخالفت كند. از اينرو بعضي از نصوص گوينده اين عبارت را جمع دانسته از كلمه «قالوا» استفاده كرده اند.(22)
8. نخستين تشكيل دهندگان اين جلسه كه با هدف تعيين خليفه جز حضرت علي ـ عليه السلام ـ در سقيفه گرد آمدند انصار به شمار مي آمدند، آن هم انصاري كه در همه جا به پيروي محض از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ زبان زد بودند و دوستي شان با خاندان آن حضرت به ويژه علي ـ عليه السلام ـ بر همگان ثابت شده است. راستي چرا انصار؟ و چرا با اين عجله؟ آنهم در حالي كه هنوز بدن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ غسل داده نشده است؟ شواهد تاريخي نشان مي دهد انصار هرگز از جانشيني شخصيتي مانند حضرت علي ـ عليه السلام ـ، هر اسناك نبودند و او را ادامه دهنده راه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي دانستند. اقدام عجولانه آن ها در درك اين نكته حياتي ريشه دارد. آنها با تيز بيني دريافته بودند كه شانسي براي به قدرت رسيدن حضرت علي ـ عليه السلام ـ وجود ندارد. مخالفت ياران بزرگ پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با راه افتادن سپاه اسامة و نيز مخالفت آنان با نگارش وصيت از سوي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و به احتمال فراوان،‌حوادث ديگري كه تاريخ ما را از آن بي خبر گذاشته است، انصار را به اين نتيجه رسانده بود كه مهاجران انديشه به دست گرفتن حكومت در سر مي پرورانند و احتمال دارد قريشياني كه سرانشان در نبرد با نيروهاي انصار حامي رسول خدا به قتل رسيدند، با بهره گيري از پيوند نزديك قريش و مهاجران درپي انتقام برآيند.
بنابراين، به سقيفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علي ـ عليه السلام ـ را دست كم از به دست گرفتن كامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه هاي آتي، سهمي از قدرت به دست آورند.
پس اصحاب غدير، مهاجران، انصار و مردم مدينه همگان حادثه غدير را به ياد داشتند و از آن به خوبي با خبر بودند و دلالت آن بر تعيين جانشين را مسلّم مي دانستند، اما مشاهده تلاش هاي كساني كه در جهت مخالفت علني با غدير گام بر مي داشتند و حركت طرفداران آن واقعه آسماني را به شديد ترين روش ممكن سركوب مي كردند، آنها را از هر گونه تلاش در جهت احياي غدير باز مي داشت. بنابراين طبيعي است كه در اين زمان شاهد اعتراض مردم مومن وعده اندك ياران وفادار به عهد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و استدلال آنها به اين حادثه مهم تاريخي نباشيم. آنها با توجه به زمينه هاي قبلي، تلاش و استدلال خود را آب در هاون كوفتن مي ديدند. چنان كه، بر اساس نصوص تاريخي، حضرت علي ـ عليه السلام ـ نيز در آن زمان به اين جريان مهم استدلال نكرد. به نظر مي رسد در آن موقعيت استدلال گسترده مردم به واقعه غدير پرسش برانگيز است نه عدم استدلال، زيرا چنين استدلالي نمايانگر ـ پذيرش يكباره جريان مخالف با فرمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از سوي مردم معتقد به غدير است و با شواهد تاريخي سازگاري ندارد.

 


پاورقی:

1. طهراني، امام شناسي، ج7، درس هاي 98 ـ 99.
2. اميني، ابراهيم، الغدير، ج1ـ2، ص14 تا 108.
3. الغدير في الكتاب و الادب، ‌ج1، ص73 ـ 14.
4. همان.
5. همان.
6. مانند كتاب سليم بن قيس و كتاب الاحتجاج، طبرسي.
7. مراجعه شود به: تاريخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا بر افتادن سفيانيان، جعفريان رسول، ص27 به بعد.
8. المخازي، محمد بن عمر واقدي،‌ ج1، ص606 ـ‌607.
9. الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج1، ص631.
10. تاريخ سياسي اسلام، جعفريان رسول، ص98.
11. علي ـ عليه السلام ـ در آن هنگام طبق مشهور، 33 سال داشت.
12. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج12، ص9.
13. موسوعة الامام علي بن ابي طالب في الكتاب و السنة و التاريخ،‌ محمدي ري شهري، ج2.
14. اميني، الغدير، ج1، ص214.
15. طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، ج4، ص54 ـ‌58.
16. همان.
17. همان.
18. محمد رضا مظفر، السقيفه، ص81 ـ 77.
19. شهرستاني،‌الملل و النحل، ج1، ص14.
20. السقيفه،‌ص81.
21. عمر بن خطاب، عبد الرحمن احمد البكري، تعليق سيد مرتضي رضوي، من حيات الخليفة، ص101 ـ 107.
22. همان.

 

موضوعات: سوالات ما وپاسخ بزرگان  لینک ثابت
 [ 06:48:00 ب.ظ ]

شبهه پیرامون غدیر خم ...

پرسش:

اگر بگويند ما به خاطر آن به ارتداد و بازگشت به عقب صحابه حكم كرديم چون كه نص خلافت علي را انكار كردند، به آنها مي گوييم آيا مگر شيعه اثنا عشري نمي گويند كه حديث غدير متواتر است، و صدها صحابه آن را روايت كرده اند؟ پس كجا آن را انكار كردند؟ وقتي من با زبان خودم مي گويم كه پيامبر به علي گفت: «هر كس من مولا و دوست او هستم علي مولا و دوست اوست»، كجا نص را انكار كرده ام؟! اگر بگويند كه آنها معني و مفهوم نص را انكار كردند، به شيعه گفته مي شود: چه كسي گفته كه تفسيري كه شما از اين حديث ارائه مي دهيد حق و درست است؟! آيا شما از اصحاب پيامبر خدا كه در آن وقت بودند و با گوش هاي خودشان حديث را شنيدند عاقل تر هستيد و بهتر مي فهميد؟! يا اينكه شما زبان عربي را از آنها بهتر مي فهميد بنابراين چيزي از حديث فهميده اند كه آنها آن را نفهميده اند!.

پاسخ: براي روشن شدن پاسخ پرسش فوق، خواننده را به دقت و توجه به شواهد و قرائن متصل و منفصل زنده و گويايي كه در حديث غدير وجود دارد و دلالت مي كند بر اين كه مولا به معناي امامت و اولي به تصرف است، توصيه نموده و به عنوان نمونه به تعدادي از آنها اشاره مي كنيم:
1. در حديث حذيفه بن اسيد، به سند صحيح نقل شده است كه پيامبر فرمود: آيا شهادت نمي دهيد كه جز خدا الهي نيست و محمد رسول اوست؟… گفتند: بلي، شهادت مي دهيم. در اين هنگام پيامبر عرض كرد: خدايا شاهد باش سپس فرمود: اي مردم، خدا، مولاي من، و من مولاي مومنانم.
و من اولي به مومنين از خود آنهايم. پس هر كه من مولاي اويم علي مولاي اوست.(1) قرار گرفتن ولايت در سياق شهادت به توحيد و رسالت و در رديف مولويت خدا و رسول، دليل بر آن است كه ولايت در حديث، به معناي (امامت) و (اولي به تصرف) است، زيرا هيچ دليلي وجود ندارد كه بگويد معناي مولا در مورد رسول خدا غير از معناي آن در مورد علي ـ عليه السلام ـ است.
2. آيه تبليغ شاهد و قرينه گويايي ديگر است بر اين كه مراد از مولا در حديث غدير، امامت و ولايت است، خداوند در اين آيه مي فرمايد: اي رسول، ابلاغ كن، آنچه را كه پروردگار بر تو نازل نموده است و چنان چه ابلاغ نكني رسالتت را ابلاغ ننموده اي و خداوند تو را از مردم محافظت مي نمايد.(2)
در اين آيه خداوند به پيامبرش ابلاغ امر بسيار مهم و در عين حال خطيري را دستور مي دهد اهميت آن تا جايي است كه عدم ابلاغ آن را مساوي با عدم ابلاغ رسالت مي داند و خطر آن جدي است كه خداوند به او اطمينان مي دهد كه تو را از مردم حفظ خواهد كرد، جز عدم ابلاغ امامت و خلافت، عدم ابلاغ هيچ چيز ديگر مساوي با عدم ابلاغ رسالت نمي تواند باشد، چون با عدم ابلاغ امامت است كه رسالت ناقص و ناتمام مي ماند. از آنجا كه دين اسلام به عنوان كامل ترين دين الهي تا روز قيامت ادامه دارد، پس خط رسالت هم بايد با نصب امامت تا روز قيامت ادامه داشته باشد تا بتواند از اين راه پاسخ گويي نيازمندي هاي بشريت باشد. رسول خدا از اعلام رسمي همين مسأله حياتي و مهم از اصحاب خود هراس و وحشت داشت كه عملكردهاي اصحاب بعدا اين مطلب را اثبات نمود. بنابراين طبق روايات اهل سنت اين آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است.
ابن عساكر به سند صحيح از ابي سعيد خدري نقل مي كند كه آيه شريفه در روز غدير خم، بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است.(3)
حبري به سند صحيح از ابن عباس نقل مي كند كه اين آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به تبليغ ولايت امر شد، سپس دست علي را گرفت و فرمود: هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست.(4)
بنابراين بسيار شگفت انگيز و خنده دار و دور از خرد خواهد بود كه كسي بگويد: خداوند در مورد محبت و دوستي علي به رسولش فرمود: اگر دوستي علي ـ عليه السلام ـ را ابلاغ نكني رسالتت را ابلاغ نكرده اي، و رسول خدا هم از ابلاغ دوستي وي اين همه هراس و وحشت داشته باشد كه خداوند او را دلداري بدهد. و رسول خدا براي ابلاغ اين دوستي كاروان حجاج را در هواي گرم و سوزان متوقف نموده و مراسمي برپا دارد و طي آن اعلام كند، هر كه من مولا و سرپرست او هستم علي دوست اوست، جز كنار گذاشتن قرآن و عترت و به بازي گرفتن آيات الهي و اهانت به رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ معناي ديگري نمي تواند داشته باشد. روي اين حساب هيچ معنا و محملي صحيح و متناسب با شأن قرآن و مطابق با عقل و نقل وجود ندارد جز اين كه بگوييم مولا به معناي امامت و اولي به تصرف است.
3. حاكم حسكاني، به سند صحيح از ابي هريره نقل مي كند: هر كس روز هجده ذي الحجه را روزه بدارد، خداوند براي او ثواب شصت ماه روزه را مي نويسد و آن، روز غدير است، آن زماني كه پيامبر دست علي را گرفت و فرمود: آيا من ولي مؤمنان نيستم، گفتند آري فرمود: هر كه من مولاي اويم، علي مولاي اوست، در اين هنگام عمر بن خطاب گفت: مبارك باد مبارك باد، اي پسر ابي طالب، مولاي من و مولاي هر مسلماني گرديدي. آنگاه آيه: امروز دينتان را براي شما كامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام كرده و راضي شدم بر شما كه اسلام دين شما باشد.(5) نازل شدن آيه اكمال، بعد از خطبه غدير، شاهد گويا و صادقي است بر اين كه مولا به معناي امامت است، زيرا هيچ معنايي غير از امامت و خلافت، سزاوار نيست كه از آن به اكمال دين تعبير شود.(6)
4. ابو اسحاق ثعلبي، مي گويد: از سفيان بن عيينه سئوال شد: آيه (سأل سائل…) در حق چه كسي نازل شده است او در جواب گفت: از من سئوالي كردي كه هيچ كس قبل از تو نپرسيده بود پدرم حديثي از جعفر بن محمد از پدرانش براي من نقل كرد: هنگامي كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به غديرخم رسيد مردم را ندا داد و پس از اجتماع مردم، دست علي ـ عليه السلام ـ را گرفت و بلند نمود، و فرمود: هر كس من مولاي اويم پس علي مولاي اوست. اين خبر در تمام بلاد، پخش شد وقتي اين خبر به حارث بن نعمان رسيد، نزد رسول خدا آمد از شتر خود پياده شد، و به رسول خدا گفت: اي محمد! ما را به شهادت دادن به توحيد و رسالت امر نمودي، قبول كرديم. ما را به نماز پنج گانه، زكات، روزه و حج امر نمودي، همه را پذيرفتيم و قبول كرديم، به اين امور اكتفا نكردي و دست پسر عموي خود را بلند كردي و او را بر ما تفضيل دادي و گفتي: هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست. آيا اين عمل از جانب توست يا از جانب خدا؟ پيامبر فرمود: قسم به كسي كه به جز او خدايي نيست، اين عمل از جانب خداوند بوده است! در اين هنگام حارث بن نعمان برگشت در حالي كه اين گونه زمزمه مي كرد: خدايا اگر آنچه محمد مي گويد حق است، از آسمان بر ما سنگي ببار و يا ما را به عذابي دردناك مبتلا گردان. هنوز به شتر خود نرسيده بود كه سنگي از آسمان بر زمين فرود آمد و بر فرق او رسيد و از پايين او بيرون آمد، و او را به جهنم واصل كرد.(7)
حارث بن نعمان از حديث غدير، ولايت و سرپرستي را فهميده، و لذا به جهت عنادي كه داشته تقاضاي مرگ كرده است.
5. روشن ترين دليل بر اين كه مولا به معناي امامت است فهم خود عمر است، زيرا اگر او از حديث غدير امامت و خلافت علي را نفهميده بود از كجا فهميد كه وقتي رسول خدا قلم و كاغذ خواست تا براي نجات امت از ضلالت چيزي بنويسد، عمر به ابن عباس گفت: من فهميدم كه رسول خدا مي خواهند خلافت را به علي واگذار كند ولي من نگذاشتم.(8)
با توجه به شواهد زنده و گويايي كه ارائه شد، پاسخ پرسش فوق كاملا روشن وآشكار است، بنابراين در پاسخ گفت: اين شواهد و قرائن است كه مي گويند: تفسيري كه شيعه از حديث غدير ارائه مي دهند حق و درست است، و صحابه هم همان معناي شيعه را از حديث فهميده بودند، زيرا اگر آنها از مولا امامت را نمي فهميدند، عمر چگونه و از كجا فهميد كه رسول خدا مي خواست خلافت را به علي واگذار كند؟


پاورقی:

1. طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الكبير، بيروت، داراحياءالتراث العربي، 1404ق، ج3، ص180.
2. مائده : 67.
3. رضواني، علي اصغر، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، نشر مشعر، 1384، ج1، ص647، به نقل از تفسير حبري، ص262.
4. همان، به نقل از ترجمه الامام علي(ع)، ج2،ص86، ابن عساكر.
5. مائده : 3.
6. حاكم حسكاني، عبيدالله بن احمد، شواهد التنزيل، موسسه الطبع و النشر التابعه لوزارة الثقافه و الارشاد الاسلامي، 1411ق، ج1، ص203.
7. رضواني، علي اصغر، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ج1، ص651. همان، به نقل از الكشف و البيان، ص234.
8. ابن ابي الحديد، قم، موسسه اسماعيليان للطباعة و النشر و التوزيع، ج12، ص78.

 

موضوعات: سوالات ما وپاسخ بزرگان  لینک ثابت
 [ 06:48:00 ب.ظ ]