وفای عهد






شبهه پیرامون غدیر خم ...

پرسش:

شيعه مي گويند كه هزاران صحابه در غدير خم حضور داشتند، و همه شنيدند كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ علي را به عنوان جانشين خود بعد از وفاتش تعيين كرد. اگر چنين است پس چرا از هزاران صحابه يكي نيامد و به خاطر غصب شدن حق علي اعتراض نكرد، حتي عمار بن ياسر و مقداد بن اسود و سلمان فارسي ـ رضي الله عنهم ـ چيزي نگفتند و يكي از اينها نيامد و نگفت: اي ابوبكر! چرا ـ خلافت را از علي غصب مي كني و حال آن كه مي داني كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در غدير خم چه گفت؟

پاسخ:

پيش از آن كه به پاسخ سئوال مورد نظر بپردازيم لازم است اشاره كوتاهي به اين نكته مهم نمائيم كه اصل واقعه غدير توسط صدو ده نفر صحابي و هشتاد و چهار نفر تابعي در كتب معتبر روايئي شيعه و سني نقل شده است به گونه اي كه جاي ترديد در تحقق اين واقعه مهم و سرنوشت ساز براي كسي باقي نميگذارد.(1)
گذشته از منابع شيعي،‌احاديثي كه از طريق اهل سنّت درباره جريان غدير وارد شده است، بر دو گونه مي باشد: نخست احاديثي كه نزول آيه تبليغ يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك … را در غدير خم و جريان اعلام ولايت علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ را بيان مي كند. دوم احاديثي كه مشتمل بر اصل داستان است و در آنها ذكري از آيه به ميان نيامده است، تعداد اين احاديث نسبت به اول بسيار است. و از جمله كتاب هايي كه محدثان و علماء اهل سنّت نوشته اند و به تفصيل نزول آيه تبليغ در روز غدير خم را با اسناد مختلف نقل كرده اند، عبارت اند از: ابن عساكر،‌تاريخ دمشق، ج2، فخررازي، مفاتيح الغيب (التفسير الكبير) ج12 ـ ثعلبي، الكشف و البيان، (نسخه خطي)، حمويني، فرايد السمطين، ج1. ابن صبّاغ مالكي، الفصول المهمّة. آلوسي، روح المعاني، ج6. و نيز از جمله كتاب هايي كه علماء و محدثان اهل سنّت در آنها اشاره به آيه تبليغ و نزول آن نكرده ولي اصل داستان و حديث غدير را ذكر كرده اند عبارت اند از: احمد بن حنبل،‌ المسند، ج4. حاكم، المستدرك، ج3. الرياض النظر، ج3. طبري شافعي. سيوطي. الحاوي للفتاوي، ج1.
انساب الاشراف، بلاذري،ج2. المناقب، خوارزمي. كنزل العّمال، متقي هندي، ج13. الفصول المهمّة، ابن صبّاغ مالكي. وفاء الوفاء باخبار دار المصطفي، ج2. علاوه بر اين كتاب ها مرحوم علامه اميني نام دهها كتاب را مي برد كه حديث غدير در آن ها آمده است.(2)
ضمناً در بعضي كتب اهل سنت اين جمله پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ‌كه فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه» بدون اشاره به جريان غدير خم آمده است كه از جمله آنهاست: الصحيح، ترمذي، ج5، ص297. السنن، ابن ماجه، ج1، ص45. التاريخ الكبير،‌ بخاري،‌ج1، ص375، تاريخ الاسلام، ذهبي، ج2، ص196. و دهها كتاب ديگر.
بنابراين واقعه غدير چيزي نيست كه قابل انكار باشد و لذا اهل سنّت هم كه متأسفانه در طول تاريخ به خاطر وابستگي به حكام و دولت هاي جائر كه تمام تلاش شان بر محو و نابودي آثار اهلبيت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بودند، نتوانسته اند اصل واقعه غدير را انكار كنند، بلكه به تأويل و توجيه غير منصفانه آن پرداخته اند.
اما اين كه چرا مسلمانان و صحابه رسول خدا هنگام تشكيل سقيفه و بعد از آن حق اهل بيت را ناديده گرفتند و با اين حقيقت آشكار كه در مرئي و منظر هزاران نفر از حجاج واقع شده بود و نيز در ادوار مختلفي از حيات پر بار رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به انحاء گوناگون به آن اشاره و تصريح شده بود، مخالفت و يا سكوت كردند، به نظر مي رسد اين پرسش يكي از چالش هاي جدي فرا روي شيعه است زيرا شيعه:
الف) با بهره گيري از منابع معتبر خود اهل سنّت همان گونه كه اشاره شد، به اثبات اصل ماجراي غدير مي پردازند منابعي كه در آن صدها صحابي و تابعي شناخته شده وجود دارد.(3)
ب) با دليل هاي متقن و شواهد مستحكم لغوي، قرآني، سنتي و تاريخي واژه ولايت موجود در روايت غدير را به معناي سرپرستي و به دست گرفتن امور جامعه مسلمانان مي دانند، نه دوستي.(4)
ج) اثبات مي كند پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در اين ماجرا بر اساس دستور خداوند متعال در پي تعيين جانشين بود نه معرفي كانديداي خلافت.(5)
با اين همه درگزارش هاي تاريخي جز چند منبع،(6) از واكنش شديد مردم و ياد آوري ماجراي غدير خم كمتر سخن به ميان آمده است، با آن كه قطعا بيشتر مردم مدينه در ماجراي غدير خم حضور داشتند، چرا پس از حدود 70 يا 84 روز، از اين ماجرا آن را فراموش كردند؟
البته احتمال اعتراض عده اي از مردم و ياد كرد ماجراي غدير به وسيله آنها و مخفي ماندن اين واكنش، به سبب سياست ممنوعيت نقل و تدوين حديث، وجود دارد ولي در عدم گستردگي اين اعتراض ها ترديد نيست.
با توجه به ماجراي غدير و تاكيد پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بر تعيين جانشين، انتظار اعتراض گسترده نامعقول نمي نمايد. بنابراين، واكنش چنين محدود چگونه توجيه مي شود؟ براي يافتن سرنخ هاي تاريخي اين شكل بايد موقعيت زماني اين قطعه از تاريخ و نيز سير جريان هاي سياسي و اجتماعي از زمان واقعه تا رحلت پيامبر اكرم ـ‌ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به دقت بررسي شود. بر اين اساس، پيگيري بحث در چند محور زير ضرورت دارد:
1. قبل از تشكيل دولت مدينه به دست پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ، مردم شهرهاي بزرگ حجاز و باديه ها تحت نظام قبيله اي به سر مي بردند. در اين نظام سر آمد بودن در صفاتي چون سن، سخاوت، شجاعت، بردباري و شرافت معيار گزينش رهبر به شمار مي آمد و رهبر قبيله حق نداشت از ميان فرزندان و خويشانش جانشين برگزيند.
2. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نخستين كسي بود كه در اين سرزمين نهادي به نام دولت پديد آورد و ارزش هاي فرا قبيله اي ارائه داد. آن بزرگوار توانست قبايل مختلف شهرها و باديه هاي منطقه را تحت يك نظام واحد متمركز سازد. مردم كه آن حضرت را پيامبر آسماني مي دانستند، تشكيل دولت از سوي او را امر الهي به شمار آوردند و در برابر آن مقاومتي قابل توجه نشان ندادند.
3. پيش از فتح مكه اسلام به گونه روز افزون در ميان شهرها و باديه ها گسترش يافت تا جايي كه سال بعد (سال نهم هجري) عام الوفود (سال هيئت ها) نام گرفت، يعني سالي كه مردم دسته دسته در قالب هيئت هاي مختلف نزد پيامبر اكرم ـ‌ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي شتافتند و اسلام خويش را آشكار مي كردند. ناگفته پيداست، انگيزه همه اين هيئت ها معنوي نبود و همه تازه مسلمانان ايمان محكم قلبي نداشتند.
4. يكي از آموزه هاي اسلامي كه پذيرش آن براي مردم دشوار مي نمود، مسأله تعيين جانشين بود زيرا:
الف) مردم فقط پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ داراي بعد الهي مي دانستند و حكومت فرا قبيله اش را مي پذيرفتند. در نگاه آنان، جانشين پيامبر از چنين ويژگي برخوردار نبود.(7)
ب) هنوز بسياري از مردم خود را به اطاعت از دستورهاي دنيوي آن حضرت مقيّد نمي دانستند چنان كه در مواردي چون صلح حديبيه، (اعتراض عمر كه گفت: چنان در شك افتادم كه از آغاز اسلام خود تا آن هنگام در چنين شكي فرو نرفته بودم.(8)) و تقسيم غنايم حنين.(9) واكنش اعتراض آميز نشان دادند.
ج) بسياري از مردم اطاعت از فرمان هاي دنيوي مربوط به بعد از زندگاني رسول خدا را نمي پذيرفتند زيرا هنوز از آموزه هاي جاهلي كه به رئيس قبيله اجازه تعيين جانشين نمي دهد، دل نبريده بودند و طبيعي بود كه مسأله رياست دولت از رياست يك قبيله مهم تر بدانند.
د) هنوز برخي از قريشيان تازه مسلمان چنان مي پنداشتند كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي رقابت قبيله اي مسأله نبوت را مطرح كرده است. اين گروه با توجه به اقبال عمومي مردم به آن حضرت جرأت مخالفت نداشتند ولي با تعيين جانشين به ويژه از تيره بني هاشم، لب به اعتراض گشودند و با بهره گيري از پشتوانه فرهنگ قبيله اي مردم اعتراض خويش را روشن تر بيان كردند.
هـ) در زمان جاهليت تنها اشرافي به مجلس مشورتي قريش ( دار الندوه) راه مي يافتند كه به چهل سالگي رسيده باشند.(10) بر اين اساس، پذيرش جانشين رسول خدا، به ويژه اگر آن فرد داماد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ بود و كمتر از چهل سال(11) داشت بسيار دشوار تر مي شد. چنان كه ابوبكر مكرر به آن حضرت مي گفت، تو جواني و فرصت براي خلافت داري.
5. دو نكته ديگر نيز پذيرش جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ را دشوار مي كرد:
الف) حضرت علي ـ‌عليه السلام ـ نزد قريشيان به سبب دلاوري هايش در جنگ هاي مانند بدر و احد و به خاك و خون كشيدن بزرگان قريش، چهره منفي داشت. اين پديده سبب شد به تبليغات گسترده روي آورند و فضاي جامعه آن روز را بر عليه علي ـ عليه السلام ـ مسموم نموده و از آن به نفع افكار و سياست هاي پليد و شوم شان بهره گيري نمايند. عمر در اين باره به علي ـ عليه السلام ـ مي گفت: قوم شما (قريش) به شما مانند نگاه گاو به كشنده اش مي نگرند.(12)
ب) مردم قبايل مختلف خصوصا سران توطئه گر قريش و مهاجر، اين نكته را درك كرده بودند كه با توجه به لياقت ها و استعداد هاي تيره بني هاشم، اگر مسأله جانشيني در ميان آنها تثبيت شود،‌ هرگز از آن خاندان بيرون نخواهد آمد.
6. نگاه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ، الهي و از روابط قبيله و خويشاوندي بسيار فراتر است. زيرا به حفظ آئيين وحي مي انديشيد و طبيعي است كه آشناترين فرد به كتاب و سنّت و شجاع ترين و كوشاترين فرد در راه گسترش اسلام را برگزيند. البته پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با وضعيت جامعه آشنا بود. از اينرو از آغاز رسالت در موقعيت هاي گوناگون، با بيان هاي متفاوت ويژگي هاي حضرت علي ـ عليه السلام ـ را ياد آور مي شد و از جانشيني اش سخن به ميان مي آورد.(13) آن بزرگوار سرانجام از سوي خداوند مأمور شد در بزرگ ترين اجتماع مسلمانان كه برخي شمار آنها را بيش از يكصد هزار تن دانسته اند آشكارا اين مسأله را اعلام كرد.(14) و دغدغه مخالفت جامعه را نديده بگيرد. فرازي از آيه 67 سوره مائده كه از اين دغدغه پيامبر پرده بر مي دارد و به وي ايمني مي بخشد چنين است: «و الله يعصمك عن الناس» خداوند تو را از (شر) مردم نگاه مي دارد. در اين عبارت دو واژه «عصمت» و «ناس» بسيار راهگشا است. خداوند پيامبر را از چه چيز حفظ مي كرد؟ و اين «ناس» چه كساني بودند؟
با توجه به واقعيت خارجي و ايمن نماندن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از شرّ زبان مردم و نيز با توجه به اين كه سرانجام مسأله جانشيني امام علي ـ‌عليه السلام ـ به سامان نرسيد، بعيد به نظر نمي رسد كه مراد از واژه «يعصمك» نگهداري پيامبر از هجوم فيزيكي و يكباره مردم باشد چنان كه واژه ناس بر مردم عادي دلالت دارد و با توجه به اكثريت نو مسلمان آن زمان و كينه و توطئه عده اي از سران اصحاب نسبت به خلافت علي ـ‌ عليه السلام ـ، به حمل اين لفظ بر خلاف ظاهر نيازمند نيستم.
7. تاريخ درباره بسياري از حوادث مقطع زماني بين غدير و وفات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ ساكت مانده است امّا كالبد شكافي دو پديده مهم آن عصر ما را با شدّت اهتمام پيامبر اكرم ـ‌صلي الله عليه و آله و سلم ـ برگزينش جانشين و گستره تلاش هاي مخالفان آن حضرت در عيان و نهان، آشنا مي سازد. اين پديده ها عبارت است از: سپاه اسامه و مخالفت با نگارش وصيت مهم رسول خدا.

1. سپاه اسامه: پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در واپسين روزهاي زندگي اش فرمان داد لشكري عظيم به فرماندهي جواني به نام اسامة بن زيد به سمت دورترين مرزهاي كشور اسلامي (مرزهاي روم) رهسپار شود.(15) كالبد شكافي دقيق اين جريان نشان مي دهد رسول خدا ـ‌صلي الله عليه و آله و سلم ـ در راستاي تثبيت جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به چنين اقدامي دست يا زيد زيرا:
الف) در آن هنگام و در آستانه وفات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ خالي كردن مركز حكومت از نيروهاي نظامي و ارسال آن به دورترين نقاط به صلاح جامعه نبود چون احتمال داشت پس از رحلت آن بزرگوار بسياري از نو مسلمانان قبايل اطراف سر به شورش بردارند و كيان جامعه اسلامي در معرض تهديد قرار گيرد. آن چه اين تصميم گيري را در نظر پيامبر اكرم ـ‌صلي الله عليه و آله و سلم ـ منطقي جلوه مي داد دور ساختن مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ از مدينه بود.
ب) انتصاب جواني 18 ساله(16) به مقام فرماندهي لشكر و عدم توجه به اعتراضات اصحاب جز از كار انداختن مهم ترين(17) دستاويز مخالفان جانشيني علي ـ عليه السلام ـ هيچ توجيهي نداشت زيرا اسامة بن زيد كه از جهاتي چون سابقه مسلماني، شرافت، شجاعت و كارايي سر آمد اصحاب به شمار نمي آمد و از نظر سني حدود 15 سال از علي ـ‌عليه السلام ـ كوچك تر بود، با توجه به آنكه در بسياري از ويژگي ها با حضرت علي ـ عليه السلام ـ قابل مقايسه نمي نمود، درمقام فرماندهي سپاه عظيم و متشكل از بزرگان صحابه مانند ابوبكر، عمر، ابو عبيده جّراح، عثمان،‌طلحه، زبير، عبد الرحمان بن عوف، و سعد بن ابي وقاص قرار گرفت.
ج) دقت در تركيب سپاه اسامة نشان مي دهد تمام كساني كه احتمال داشت با جانشيني علي ـ عليه السلام ـ مخالفت ورزند، ملزم بودند در اين سپاه شركت جويند.(18) و كساني كه به بهانه بيماري پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از اردوگاه سپاه اسامة به مدينه باز مي گشتند، با جمله تأكيدي: «لعن الله من تخلّف عن  اسامة»(19) رو برو مي گشتند .(20)

2. پيشگيري از نگارش وصيت: اين حادثه در واپسين روزهاي حيات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ تحقق يافت كه احتمالا با بالاگرفتن زمزمه هاي مخالفت با جانشيني حضرت علي ـ عليه السلام ـ به شدّت نگران اوضاع شده بود، دستور داد ابزار نوشتن آماده سازند تا سندي صريح و ماندگار بر جاي گذارد و از گمراهي امّت جلوگيري كند. مخالفان كه اين دستور را با نقشه هاي چند ماه خويش ناسازگار مي ديدند، به شدّت نگران شدند و با هزيان گو خواندن كسي كه جز وحي چيزي بر زبان نمي راند،‌ از نگارش اين سند جلوگيري كردند. تاريخ در اينجا تنها از يك تن نام مي برد.(21) اما آشكار است كه تنها يك نفر، بي آنكه جرياني نيرومند پشتيبانش باشد، نمي تواند با رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مقابله و مخالفت كند. از اينرو بعضي از نصوص گوينده اين عبارت را جمع دانسته از كلمه «قالوا» استفاده كرده اند.(22)
8. نخستين تشكيل دهندگان اين جلسه كه با هدف تعيين خليفه جز حضرت علي ـ عليه السلام ـ در سقيفه گرد آمدند انصار به شمار مي آمدند، آن هم انصاري كه در همه جا به پيروي محض از پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ زبان زد بودند و دوستي شان با خاندان آن حضرت به ويژه علي ـ عليه السلام ـ بر همگان ثابت شده است. راستي چرا انصار؟ و چرا با اين عجله؟ آنهم در حالي كه هنوز بدن پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ غسل داده نشده است؟ شواهد تاريخي نشان مي دهد انصار هرگز از جانشيني شخصيتي مانند حضرت علي ـ عليه السلام ـ، هر اسناك نبودند و او را ادامه دهنده راه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ مي دانستند. اقدام عجولانه آن ها در درك اين نكته حياتي ريشه دارد. آنها با تيز بيني دريافته بودند كه شانسي براي به قدرت رسيدن حضرت علي ـ عليه السلام ـ وجود ندارد. مخالفت ياران بزرگ پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با راه افتادن سپاه اسامة و نيز مخالفت آنان با نگارش وصيت از سوي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و به احتمال فراوان،‌حوادث ديگري كه تاريخ ما را از آن بي خبر گذاشته است، انصار را به اين نتيجه رسانده بود كه مهاجران انديشه به دست گرفتن حكومت در سر مي پرورانند و احتمال دارد قريشياني كه سرانشان در نبرد با نيروهاي انصار حامي رسول خدا به قتل رسيدند، با بهره گيري از پيوند نزديك قريش و مهاجران درپي انتقام برآيند.
بنابراين، به سقيفه شتافتند تا طرفداران غصب حق علي ـ عليه السلام ـ را دست كم از به دست گرفتن كامل قدرت باز دارند و به منظور حفظ جامعه انصار از توطئه هاي آتي، سهمي از قدرت به دست آورند.
پس اصحاب غدير، مهاجران، انصار و مردم مدينه همگان حادثه غدير را به ياد داشتند و از آن به خوبي با خبر بودند و دلالت آن بر تعيين جانشين را مسلّم مي دانستند، اما مشاهده تلاش هاي كساني كه در جهت مخالفت علني با غدير گام بر مي داشتند و حركت طرفداران آن واقعه آسماني را به شديد ترين روش ممكن سركوب مي كردند، آنها را از هر گونه تلاش در جهت احياي غدير باز مي داشت. بنابراين طبيعي است كه در اين زمان شاهد اعتراض مردم مومن وعده اندك ياران وفادار به عهد رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و استدلال آنها به اين حادثه مهم تاريخي نباشيم. آنها با توجه به زمينه هاي قبلي، تلاش و استدلال خود را آب در هاون كوفتن مي ديدند. چنان كه، بر اساس نصوص تاريخي، حضرت علي ـ عليه السلام ـ نيز در آن زمان به اين جريان مهم استدلال نكرد. به نظر مي رسد در آن موقعيت استدلال گسترده مردم به واقعه غدير پرسش برانگيز است نه عدم استدلال، زيرا چنين استدلالي نمايانگر ـ پذيرش يكباره جريان مخالف با فرمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ از سوي مردم معتقد به غدير است و با شواهد تاريخي سازگاري ندارد.

 


پاورقی:

1. طهراني، امام شناسي، ج7، درس هاي 98 ـ 99.
2. اميني، ابراهيم، الغدير، ج1ـ2، ص14 تا 108.
3. الغدير في الكتاب و الادب، ‌ج1، ص73 ـ 14.
4. همان.
5. همان.
6. مانند كتاب سليم بن قيس و كتاب الاحتجاج، طبرسي.
7. مراجعه شود به: تاريخ تحول دولت و خلافت از بر آمدن اسلام تا بر افتادن سفيانيان، جعفريان رسول، ص27 به بعد.
8. المخازي، محمد بن عمر واقدي،‌ ج1، ص606 ـ‌607.
9. الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج1، ص631.
10. تاريخ سياسي اسلام، جعفريان رسول، ص98.
11. علي ـ عليه السلام ـ در آن هنگام طبق مشهور، 33 سال داشت.
12. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج12، ص9.
13. موسوعة الامام علي بن ابي طالب في الكتاب و السنة و التاريخ،‌ محمدي ري شهري، ج2.
14. اميني، الغدير، ج1، ص214.
15. طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدي، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، ج4، ص54 ـ‌58.
16. همان.
17. همان.
18. محمد رضا مظفر، السقيفه، ص81 ـ 77.
19. شهرستاني،‌الملل و النحل، ج1، ص14.
20. السقيفه،‌ص81.
21. عمر بن خطاب، عبد الرحمن احمد البكري، تعليق سيد مرتضي رضوي، من حيات الخليفة، ص101 ـ 107.
22. همان.

 

موضوعات: سوالات ما وپاسخ بزرگان  لینک ثابت
[دوشنبه 1395-06-29] [ 06:48:00 ب.ظ ]

شبهه پیرامون غدیر خم ...

پرسش:

اگر بگويند ما به خاطر آن به ارتداد و بازگشت به عقب صحابه حكم كرديم چون كه نص خلافت علي را انكار كردند، به آنها مي گوييم آيا مگر شيعه اثنا عشري نمي گويند كه حديث غدير متواتر است، و صدها صحابه آن را روايت كرده اند؟ پس كجا آن را انكار كردند؟ وقتي من با زبان خودم مي گويم كه پيامبر به علي گفت: «هر كس من مولا و دوست او هستم علي مولا و دوست اوست»، كجا نص را انكار كرده ام؟! اگر بگويند كه آنها معني و مفهوم نص را انكار كردند، به شيعه گفته مي شود: چه كسي گفته كه تفسيري كه شما از اين حديث ارائه مي دهيد حق و درست است؟! آيا شما از اصحاب پيامبر خدا كه در آن وقت بودند و با گوش هاي خودشان حديث را شنيدند عاقل تر هستيد و بهتر مي فهميد؟! يا اينكه شما زبان عربي را از آنها بهتر مي فهميد بنابراين چيزي از حديث فهميده اند كه آنها آن را نفهميده اند!.

پاسخ: براي روشن شدن پاسخ پرسش فوق، خواننده را به دقت و توجه به شواهد و قرائن متصل و منفصل زنده و گويايي كه در حديث غدير وجود دارد و دلالت مي كند بر اين كه مولا به معناي امامت و اولي به تصرف است، توصيه نموده و به عنوان نمونه به تعدادي از آنها اشاره مي كنيم:
1. در حديث حذيفه بن اسيد، به سند صحيح نقل شده است كه پيامبر فرمود: آيا شهادت نمي دهيد كه جز خدا الهي نيست و محمد رسول اوست؟… گفتند: بلي، شهادت مي دهيم. در اين هنگام پيامبر عرض كرد: خدايا شاهد باش سپس فرمود: اي مردم، خدا، مولاي من، و من مولاي مومنانم.
و من اولي به مومنين از خود آنهايم. پس هر كه من مولاي اويم علي مولاي اوست.(1) قرار گرفتن ولايت در سياق شهادت به توحيد و رسالت و در رديف مولويت خدا و رسول، دليل بر آن است كه ولايت در حديث، به معناي (امامت) و (اولي به تصرف) است، زيرا هيچ دليلي وجود ندارد كه بگويد معناي مولا در مورد رسول خدا غير از معناي آن در مورد علي ـ عليه السلام ـ است.
2. آيه تبليغ شاهد و قرينه گويايي ديگر است بر اين كه مراد از مولا در حديث غدير، امامت و ولايت است، خداوند در اين آيه مي فرمايد: اي رسول، ابلاغ كن، آنچه را كه پروردگار بر تو نازل نموده است و چنان چه ابلاغ نكني رسالتت را ابلاغ ننموده اي و خداوند تو را از مردم محافظت مي نمايد.(2)
در اين آيه خداوند به پيامبرش ابلاغ امر بسيار مهم و در عين حال خطيري را دستور مي دهد اهميت آن تا جايي است كه عدم ابلاغ آن را مساوي با عدم ابلاغ رسالت مي داند و خطر آن جدي است كه خداوند به او اطمينان مي دهد كه تو را از مردم حفظ خواهد كرد، جز عدم ابلاغ امامت و خلافت، عدم ابلاغ هيچ چيز ديگر مساوي با عدم ابلاغ رسالت نمي تواند باشد، چون با عدم ابلاغ امامت است كه رسالت ناقص و ناتمام مي ماند. از آنجا كه دين اسلام به عنوان كامل ترين دين الهي تا روز قيامت ادامه دارد، پس خط رسالت هم بايد با نصب امامت تا روز قيامت ادامه داشته باشد تا بتواند از اين راه پاسخ گويي نيازمندي هاي بشريت باشد. رسول خدا از اعلام رسمي همين مسأله حياتي و مهم از اصحاب خود هراس و وحشت داشت كه عملكردهاي اصحاب بعدا اين مطلب را اثبات نمود. بنابراين طبق روايات اهل سنت اين آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است.
ابن عساكر به سند صحيح از ابي سعيد خدري نقل مي كند كه آيه شريفه در روز غدير خم، بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است.(3)
حبري به سند صحيح از ابن عباس نقل مي كند كه اين آيه در شأن علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به تبليغ ولايت امر شد، سپس دست علي را گرفت و فرمود: هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست.(4)
بنابراين بسيار شگفت انگيز و خنده دار و دور از خرد خواهد بود كه كسي بگويد: خداوند در مورد محبت و دوستي علي به رسولش فرمود: اگر دوستي علي ـ عليه السلام ـ را ابلاغ نكني رسالتت را ابلاغ نكرده اي، و رسول خدا هم از ابلاغ دوستي وي اين همه هراس و وحشت داشته باشد كه خداوند او را دلداري بدهد. و رسول خدا براي ابلاغ اين دوستي كاروان حجاج را در هواي گرم و سوزان متوقف نموده و مراسمي برپا دارد و طي آن اعلام كند، هر كه من مولا و سرپرست او هستم علي دوست اوست، جز كنار گذاشتن قرآن و عترت و به بازي گرفتن آيات الهي و اهانت به رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ معناي ديگري نمي تواند داشته باشد. روي اين حساب هيچ معنا و محملي صحيح و متناسب با شأن قرآن و مطابق با عقل و نقل وجود ندارد جز اين كه بگوييم مولا به معناي امامت و اولي به تصرف است.
3. حاكم حسكاني، به سند صحيح از ابي هريره نقل مي كند: هر كس روز هجده ذي الحجه را روزه بدارد، خداوند براي او ثواب شصت ماه روزه را مي نويسد و آن، روز غدير است، آن زماني كه پيامبر دست علي را گرفت و فرمود: آيا من ولي مؤمنان نيستم، گفتند آري فرمود: هر كه من مولاي اويم، علي مولاي اوست، در اين هنگام عمر بن خطاب گفت: مبارك باد مبارك باد، اي پسر ابي طالب، مولاي من و مولاي هر مسلماني گرديدي. آنگاه آيه: امروز دينتان را براي شما كامل نمودم و نعمتم را بر شما تمام كرده و راضي شدم بر شما كه اسلام دين شما باشد.(5) نازل شدن آيه اكمال، بعد از خطبه غدير، شاهد گويا و صادقي است بر اين كه مولا به معناي امامت است، زيرا هيچ معنايي غير از امامت و خلافت، سزاوار نيست كه از آن به اكمال دين تعبير شود.(6)
4. ابو اسحاق ثعلبي، مي گويد: از سفيان بن عيينه سئوال شد: آيه (سأل سائل…) در حق چه كسي نازل شده است او در جواب گفت: از من سئوالي كردي كه هيچ كس قبل از تو نپرسيده بود پدرم حديثي از جعفر بن محمد از پدرانش براي من نقل كرد: هنگامي كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به غديرخم رسيد مردم را ندا داد و پس از اجتماع مردم، دست علي ـ عليه السلام ـ را گرفت و بلند نمود، و فرمود: هر كس من مولاي اويم پس علي مولاي اوست. اين خبر در تمام بلاد، پخش شد وقتي اين خبر به حارث بن نعمان رسيد، نزد رسول خدا آمد از شتر خود پياده شد، و به رسول خدا گفت: اي محمد! ما را به شهادت دادن به توحيد و رسالت امر نمودي، قبول كرديم. ما را به نماز پنج گانه، زكات، روزه و حج امر نمودي، همه را پذيرفتيم و قبول كرديم، به اين امور اكتفا نكردي و دست پسر عموي خود را بلند كردي و او را بر ما تفضيل دادي و گفتي: هر كه من مولاي اويم اين علي مولاي اوست. آيا اين عمل از جانب توست يا از جانب خدا؟ پيامبر فرمود: قسم به كسي كه به جز او خدايي نيست، اين عمل از جانب خداوند بوده است! در اين هنگام حارث بن نعمان برگشت در حالي كه اين گونه زمزمه مي كرد: خدايا اگر آنچه محمد مي گويد حق است، از آسمان بر ما سنگي ببار و يا ما را به عذابي دردناك مبتلا گردان. هنوز به شتر خود نرسيده بود كه سنگي از آسمان بر زمين فرود آمد و بر فرق او رسيد و از پايين او بيرون آمد، و او را به جهنم واصل كرد.(7)
حارث بن نعمان از حديث غدير، ولايت و سرپرستي را فهميده، و لذا به جهت عنادي كه داشته تقاضاي مرگ كرده است.
5. روشن ترين دليل بر اين كه مولا به معناي امامت است فهم خود عمر است، زيرا اگر او از حديث غدير امامت و خلافت علي را نفهميده بود از كجا فهميد كه وقتي رسول خدا قلم و كاغذ خواست تا براي نجات امت از ضلالت چيزي بنويسد، عمر به ابن عباس گفت: من فهميدم كه رسول خدا مي خواهند خلافت را به علي واگذار كند ولي من نگذاشتم.(8)
با توجه به شواهد زنده و گويايي كه ارائه شد، پاسخ پرسش فوق كاملا روشن وآشكار است، بنابراين در پاسخ گفت: اين شواهد و قرائن است كه مي گويند: تفسيري كه شيعه از حديث غدير ارائه مي دهند حق و درست است، و صحابه هم همان معناي شيعه را از حديث فهميده بودند، زيرا اگر آنها از مولا امامت را نمي فهميدند، عمر چگونه و از كجا فهميد كه رسول خدا مي خواست خلافت را به علي واگذار كند؟


پاورقی:

1. طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الكبير، بيروت، داراحياءالتراث العربي، 1404ق، ج3، ص180.
2. مائده : 67.
3. رضواني، علي اصغر، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، نشر مشعر، 1384، ج1، ص647، به نقل از تفسير حبري، ص262.
4. همان، به نقل از ترجمه الامام علي(ع)، ج2،ص86، ابن عساكر.
5. مائده : 3.
6. حاكم حسكاني، عبيدالله بن احمد، شواهد التنزيل، موسسه الطبع و النشر التابعه لوزارة الثقافه و الارشاد الاسلامي، 1411ق، ج1، ص203.
7. رضواني، علي اصغر، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ج1، ص651. همان، به نقل از الكشف و البيان، ص234.
8. ابن ابي الحديد، قم، موسسه اسماعيليان للطباعة و النشر و التوزيع، ج12، ص78.

 

موضوعات: سوالات ما وپاسخ بزرگان  لینک ثابت
 [ 06:48:00 ب.ظ ]

شبهه پیرامون غدیر خم ...

پرسش:

آيا تمام فرقه هاي اهل تسنن به حديث غدير و به ويژه كلام گوهر بار رسول خدا(ص)، «من كنت مولاه، فهذا علي مولاه» اعتقاد دارند (و فقط با استدلال هاي بياني و عقلي سعي در ردّ حديث غدير دارند و يا اينكه به اصل سندي اين حديث، اشكالي وارد مي كنند).

پاسخ:

در دهمين سال هجرت، رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ قصد زيارت خانه خدا را نمود، و تعداد 114 يا 120 يا 124 هزار در اين سفر آن حضرت را همراهي مي كردند. بعد از انجام مراسم حج، پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ با جمعيت، آهنگ بازگشت به مدينه كردند. هنگامي كه به غديرخم رسيدند، جبرئيل امين فرود آمد و از جانب خداوند متعال، اين آيه را آورد: «اي رسول ما، آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به مردم ابلاغ كن».(1)
امين وحي، از طرف خداوند به پيامبر امر كرد تا علي را ولي و امام، معرفي كرده و وجوب پيروي و اطاعت از او را به خلق ابلاغ كند.
آنان كه در دنبال قافله بودند رسيدند، و كساني كه از آن مكان عبور كرده بودند، بازگشتند، پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: خار و خاشاك آن جا را جمع و برطرف كنند. هوا به شدت گرم بود، مردم قسمتي از رداي خود را بر سر و قسمتي را زير پا افكندند، و براي آسايش پيامبر چادري تهيه كردند، اذان ظهر گفته شد و پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نماز ظهر را با همراهان ادا كردند، بعد از پايان نماز، از جهاز شتر، محل مرتفعي ترتيب دادند.
پيامبر با صداي بلند، همگان را متوجه ساخت و خطبه خواند و در ضمن خطبه فرمود: خداوندا گواه باش، همانا من در انتقال به سراي ديگر و رسيدن به كنار حوض، بر شما سبقت خواهم گرفت و شما در كنار حوض بر من وارد مي شويد…، مواظب باشيد كه من پس از خودم دو چيز گران بها و ارجمند در ميان شما مي گذارم، چگونه رفتار مي كنيد، در اين موقع مردم بانگ بر آوردند: يا رسول الله آن دو چيز گران بها چيست؟ فرمود: كتاب خدا و عترت من مي باشد. همانا خداي دانا و مهربان، مرا آگاه ساخت، كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد، تا در كنار حوض بر من وارد شوند، من اين امر را از خداي خود درخواست نمودم، بنابراين بر آن دو پيشي نگيريد و از پيروي آن دو باز نايستيد و كوتاهي نكنيد، كه هلاك خواهيد شد.
سپس دست علي را گرفت و او را بلند نمود، تا حدي كه سفيدي زير بغل هر دو نمايان شد. مردم او را ديدند و شناختند، رسول الله ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اين گونه ادامه داد: اي مردم كيست كه بر اهل ايمان از خود آنها سزاوارتر باشد؟ مردم گفتند: خدا و رسولش دانا ترند، فرمود: همانا خدا مولاي من است و من مولاي مومنين هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. پس هر كس كه من مولاي اويم، علي مولاي او خواهد بود، و بنا به گفته احمد بن حنبل (پيشواي حنبلي ها) پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اين جمله را چهار بار تكرار نمود.
سپس دست به دعا گشود و گفت: بار خدايا دوست بدار، آن كه او را دوست دارد و دشمن بدار آنكه او را دشمن دارد، ياري فرما ياران او را و خوارگردان خوار كنندگان او را. او را معيار، ميزان و محور حق و راستي قرار ده.
قبل از پراكنده شدن جمعيت، امين وحي، اين آيه را بر پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نازل نمود: امروز دين شما را كامل نموده و نعمت را بر شما تمام كرده و دين اسلام را براي شما پسنديدم.(2) در اين موقع پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ فرمود: الله اكبر، بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودي خدا به رسالت من و ولايت علي ـ عليه السلام ـ بعد از من.
جمعيت حاضر، از جمله ابوبكر و عمر به امير المومنين اين گونه تهنيت گفتند، مبارك باد مبارك باد، بر تو اي پسر ابي طالب كه مولاي من و مولاي هر مرد و زن مومني گشتي.(3)
آنچه ذكر شد اجمالي از واقعه غدير بود كه همه امت اسلامي اعم از شيعه و سني بر وقوع آن اتفاق دارند، زيرا بيش از سيصد نفر از بزرگان علماي اهل سنت به طرق مختلف حديث غدير و نزول آيات تبليغ و اكمال دين را مستنداً از زياده از صد نفر از صحابه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نقل نموده اند كه سلطان الواعظين، 60 نفر از مشهورترين و مورد اعتماد ترين علماي آنان را با كتاب هايشان كه حديث را نقل كرده اند نام مي برد كه از جمله آنها افراد ذيل است:
1ـ محمد بن اسماعيل بخاري در تاريخ خود ج1.
2ـ مسلم بن حجاج نيشابوري در ج2، صحيح مسلم.
3ـ ابي داود سجستاني در سنن خود.
4ـ محمد بن عيسي ترمذي در سنن خود.
5ـ امام احمد حنبل در ج4، مسند خود.
6ـ ابن تيميه احمد بن عبد الحليم در منهاج السنة.
7ـ ابوالقاسم بن عساكر در تاريخ دمشق.
8ـ ابوبكر خطيب بغدادي در تاريخ بغداد.
9ـ محمد بن يزيد ابن ماجه قزويني در سنن خود.
10ـ سيوطي در تاريخ الخلفاء.
عده اي از علماي اهل سنت مانند محمد بن جرير طبري مفسر و مورخ معروف قرن چهارم كتاب مستقلي به نام (كتاب الولايه) در مورد حديث غدير نوشته و حديث را از هفتاد و پنج طريق روايت نموده.
احمد بن محمد بن سعيد بن عبدالرحمن كوفي معروف به ابن عقده در كتاب الولايه، حديث غدير را به يكصد و بيست و پنج طريق از صد و بيست و پنج تن از صحابه با تحقيقات بليغه نقل نموده است.
ابوالقاسم حسكاني در كتاب الولايه، واقعه غدير را مشروحا با نزول آيات نقل نموده است.
ابوجعفر طحاوي در كتاب مشكل الآثار صفحه 308 مي گويد: اسناد اين حديث صحيح است و احدي را نسبت به راويان آن طعني نيست.(4) احمد بن محمد عاصمي در دين الفتي مي گويد: اين حديثي است كه امت اسلامي آن را با پذيرش دريافت نموده و با اصول موافق است.(5) ابوالفرج، ابن جوزي حنبلي در المناقب مي گويد: علماي تاريخ اتفاق دارند بر اين كه داستان غدير بعد از بازگشت پيغمبر از حجة الوداع در هجدهم ذي حجه بوده… و يكصد و بيست هزار تن اين حديث را از پيغمبر شنيده است.(6)
بنابراين سند اين روايت از ديدگاه اهل سنت هيچ اشكال و خدشه اي ندارد ولي عمده سخن اهل سنت در مورد حديث غدير اين است كه مي گويند كلمه مولا به معناي سرپرستي نيست، بلكه به معناي دوستي و محبت است. به عنوان نمونه فخر رازي در نهاية العقول، قاضي عضدالدين ايجي در المواقف، شاه صاحب هندي در التحفة الاثني عشريه، كابلي در صواقع، عبدالحق دهلوي در لمعات، قاضي سناء الله پاني پتي در السيف المسلول مي گويند: همانا لفظ (اولي) در گفتار رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ كه فرمود: الست اولي بالمومنين من انفسهم، مشتق از ولايت به معناي دوستي است، اولي بالمومنين يعني محبوب تر نزد مومنان است.(7)
آنان مي پندارند سبب ايراد اين خطبه چنان كه مورخين آورده اند ايجاد محبت مردم نسبت به علي ـ عليه السلام ـ بوده است زيرا جماعتي از صحابه كه در يمن براي همراهي با آن جناب تعيين شده بودند مثل بريده اسلمي، خالد بن وليد، و ديگر نامداران، هنگام مراجعت شكايت هاي بيجا از حضرت امير به حضرت رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ عرض نمودند، چون جناب رسالت پناه ديد كه اين قسم حرف ها در ميان مردم شايع شده است و اگر او يك دو نفر را از اين شكايت ها منع كند محمول بر علاقه ايشان بر حضرت امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ مي شود. لهذا خطبه عام فرمود: اين نصيحت را با كلمه منصوص در قرآن آغاز كرد: الست اولي بالمومنين من انفسهم، يعني هر چه مي گويم از راه شفقت و خير خواهي مي گويم، محمول بر پاسداري كسي ننمايند و علاقه كسي را با من در نظر نياورند.(8)
بنابراين در پاسخ سئوال فوق بايد گفت: اهل سنت با استدلال هاي بياني و عقلي و لغوي، سعي دارند دلالت حديث را بر ولايت و امامت حضرت علي ـ عليه السلام ـ نفي كنند و براي اين هدف راه هايي كج و معوجي را رفته اند كه با هيچ معياري قابل پذيرش نمي باشند.

 


پاورقی:

1. مائده : 67.
2. مائده : 6.
3. رضواني، علي اصغر، شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، ج1، ص632 ـ 634، نشر مشعر. 1384ش.
4. اميني، عبدالحسين، الغدير، ترجمه جمعي از مترجمان، بنياد بعثت، تهران، ج2، ص216.
5. همان، ص217.
6. همان، ص217.
7. اميني، عبدالحسين، الغدير. ترجمه جمعي از مترجمان، ج2، ص317، همان.
8. مير حامد حسين، عبقات الانوار في امامه الائمه الاطهار، ج1، ص16، کتابخانه عمومي امام امير المومنين علي ـ عليه السلام ـ اصفهان، 1366ش.

 

موضوعات: سوالات ما وپاسخ بزرگان  لینک ثابت
 [ 06:47:00 ب.ظ ]

شبهه پیرامون غدیر خم ...

پرسش:

آيا حديث غدير از اعتبار كافي براي اثبات خلافت و امامت علي بن ابي طالب برخوردار است.

پاسخ:

حماسه اعجاب آور و دلنشين غدير نقطه عطفي در تاريخ اسلام است كه ولايت حضرت علي(ع) را به طور رسمي و صريح مطرح نموده و از اهميت خاصي برخوردار است كه براي هيچ كس عذري باقي نمي گذارد. چنان كه حضرت صديقه طاهره ـ سلام الله عليها ـ در جواب عذر تراشي‌هاي انصار فرمود: «و هل ترك أبي يوم غديرخم لاحد عذرا».(1) آيا پدرم با پديد آوردن حماسه غدير، عذري براي كسي باقي گذارد.
اعتبار سندي: حديث غدير از نظر سند قطعي و مسلم بوده و از اعتبار كافي برخوردار است و اگر ما حديث متواتر داشته باشيم آن حديث غدير است. در كتب روائي فريقين به اين ماجرا پرداخته و اين ماجراي مهم تاريخي نقل شده. اشعار و ادبيات هر دو فرقه نيز به صورت گسترده‌اي به اين حادثه مهم تاريخي پرداخته، تا جايي كه كمتر موضوعي را مي‌توان يافت كه اين گونه مورد اهتمام قرار گرفته باشد. عالِم سخت كوش و پرتلاش مرحوم علامه اميني، روايات، اشعار، اسناد و…. مربوط به ماجراي غدير خم را گرد آورده. است، ايشان روايت غدير را از 110 نفر از صحابه(2) و هشتاد و چهار نفر از تابعين(3) از منابع متقن فريقين استخراج نموده و 36 نفر از علماي فريقين(4) و به ويژه دانشمندان اهل سنت را نام مي‌برد و هم چنين جمع كثيري از مؤلفين كه در رابطه به حديث غدير كتاب تأليف نموده‌اند، ذكر كرده است.(5)بنابراين آنان كه در اين موضوع مناقشه كرده‌اند، خود را رسوا كرده‌اند.
كساني كه گفته‌اند: اين حديث اعتبار ندارد اگر منظورشان اعتبار سندي باشد پاسخ اينست كه و ثانياً بسياري از بزرگان اهل سنت به صحت حديث من كنت… تصريح كرده‌اند كه از جمله آنها اشخاص ذيل مي باشند:
1. ذهبي شمس الدين محمد ابن احمد سير الاعلام النبلاء، ج 5، ص 415، 2. ابن حجر فتح الباري، ج 7، ص 74. 3. ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج 3، ص 203. 4. حاكم نيشابوري، ‌المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 118 و ص 613. سنن ترمذي، ج 5،‌ص 633. و مصادري كه اين كلام را نقل كرده‌اند بسيار متعددند به عنوان نمونه ترمذي، السنن، ج 5، ص 633 ابن ماجه، السنن، ج 1، ص 45. نسايي، خصايص امير المؤمنين، ص 47، و ص 155. ابن حنبل، المسند، ج 9، ص 43 و ج 1، ص 321. ابن حنبل، فضايل الصحابه، ج 2، ص 593. طبراني، المعجم الكبير، ج 3، ص 179 و ج 5، ص 195.
بنابراين با توجه به آن چه در رابطه با روات حديث بيان شد و با توجه به اين كه در منابع متعدد و متقن و سنن و مساتيد نقل شده حديث غدير از نظر سندي از اعتبار كافي برخوردار است، بلكه قطعي است.

اعتبار دلالي:براي تبيين مقصود حديث غدير، ابتدا لازم است، برخي از الفاظ حديث كه در تبيين جهت دلالي آن دخالت دارند، توضيح داده شود.
ابن كثير در بدايه و نهايه(6) و طبراني و ديگران با سندي كه بر صحت آن اذعان دارند، نقل كرده‌اند كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در غدير خم خطبه خواند و فرمود: اي مردم نزديك است من به سوي خدا دعوت شوم و اين دعوت را مثبت پاسخ گويم، من مسئولم و مورد پرسش قرار خواهم گرفت، شما نيز مسئول هستيد و بازجويي خواهيد شد، در آنجا چه خواهيد گفت. گفتند: گواهي مي‌دهيم كه تبليغ رسالت فرمودي، جهاد نمودي، نصيحت كردي، خداوند جزاي خير بتو دهد! پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: مگر نه اين است كه شما شهادت مي‌دهيد «لا اله الا الله، و ان محمداً عبده و رسوله» و اين كه بهشت، آتش، مرگ و زندگي بعد از مرگ حق است و قيامت حق است و قيامت بدون ترديد خواهد آمد و خداوند مردگان در قبر را زنده مي‌كند؟ گفتند: بلي! به آن گواهي مي‌دهيم.
در اين هنگام پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ عرض كردند خداوندا گواه باش. سپس فرمود: اي مردم خداوند مولاي من است و من مولاي مؤمنانم و من از خودشان نسبت به آنها اولي هستم، فمن كنت مولاه فهذا مولاه يعني علياً اللهم و ال من اولاه و عاد من عاداه…. پس هر كس من مولاي اويم اين (يعني علي) مولاي اوست، خداوندا دوست بدار كسي را كه او را دوست مي‌دارد و دشمن دار كسي كه با او دشمني مي‌كند.
آن گاه فرمود اي مردم من پيش از شما مي‌روم و شما كنار حوض كوثر بر من وارد خواهيد شد… در مورد ثقلين از شما پرسش خواهم نمود… و در اين صحنه حضرت امر مي‌كند كه به عنوان امام با حضرت علي(ع) بيعت كنند.
طرق متعدد وجود دارد كه ابابكر و عمر آمدند بيعت كردند و گفتند: «هنياً لك اصبحت مولي كل مؤمن و مؤمنه».
دلالت حديث و كيفيت استدلال و اعتبار دلالي آن: اين حديث بگونه‌اي روشن و واضح بر امامت و ولايت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بعد از پيامبر گرامي اسلام دلالت دارد كه حضرت مي‌فرمايد: «من كنت مولاه فعلي مولاه.» زيرا كلمه مولي به معني سرپرست و صاحب اختيار و اولي به تصرف مي‌باشد كه همان اولويت مطلقه كه براي حضرت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بود از براي حضرت علي ـ عليه السّلام ـ براي مردم ابلاغ مي‌شود.
كلمه مولي به معناي اولي به تصرف بودن در كتب و تفاسير فريقين آمده(7) اگر چه از براي آن معناهايي ديگر مثل رب و صاحب و جار و محب… ذكر شده،‌اما اين معاني باعث نمي‌شود كه دراين جا، به معني اولي به تصرف نباشد، زيرا معاني مذكور اكثراً امكان ندارد كه در اين حديث مراد باشد، چون مناسبت ندارد.
شواهد و قراين: 1. جملاتي كه قبل از كلمه مولي در حديث غدير آمده خود شاهد قوي بر معناي سر پرستي كلمه مولي است، آنجا كه مي فرمايد: «الست اولي بكم من انفسكم قالوا بلي. آيا من از خود شما بر شما اولويت ندارم؟ گفتند: بلي، بعد فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه». معلوم است كه مي‌خواهد همان اولويت خودش بر نفوس را براي علي تصويب كند.
2. مناسبت زماني و مكاني كه حضرت پيامبر در اين وادي گرم و سوزان جمعيت كثير را متوقف كرد، مقتضاي حكمت پيامبر اين است كه پيام مهم داشته است و آن مسأله امامت است نه اين كه جمعيت را متوقف كند و بفرمايد علي را دوست بداريد و به ويژه اين كه در بعضي از تعبيرات «من بعدي» داردكه با دوست داشتن سازگاري ندارد، بلكه مي‌خواهد بگويد: علي امام شماست، اين يكي از قراين است كه مي‌تواند، معني مولي را روشن كند.
3. قرينه ديگر فهم حاضرين و شعرا و خطباء در جلسه و خصوصاً خود شيخين كه از آن معني سرپرستي فهميدند و در آثار خود به اين معني منعكس نمودند و شيخين آمدند به عنوان ولي و جانشين پيامبر اين مقام را تبريك و تهنيت گفته‌اند و مردم آن زمان از آن به يوم النصب تعبير مي‌كنند.
4. نزول آيه تبلغ كه اگر ابلاغ نكني رسالت ناتمام است كه اين امر مهم همان امامت است.(8) و آيه اكمال از نتايج به دست آمده از اين حماسه خبر مي‌دهد.
5. خود اين خطابه مشتمل بر حديث ثقلين است كه با معني محبت سازگاري ندارد.(9)
بنابراين حديث غدير از نظر دلالي نيز از اعتبار كافي برخوردار است.
با توجه به آنچه گذشت، ثابت شد كه حديث غدير از نظر سندي و دلالي از اعتبار كافي برخوردار است.
ابراهيم بن محمد مؤيد جويني در كتاب فرايد(10) روايت كرده: در زمان خلافت عثمان در مسجد رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ ديدم علي ـ عليه السّلام ـ در مسجد بود و جماعتي در حال گفتگو با يكديگر بودند. آنان درباره قريش و فضل و سوابق قريش آن چه پيامبر در باره قريش فرموده، سخن مي‌گفتند: و فضيلت انصار و سوابق درخشان آنان و تمجيدي را كه خداوند از آنان در قرآن نموده، يادآور مي‌شدند و هر گروه فضيلت‌هاي خويش را بر مي‌شمرد. در اين حلقه گفتگو بيش از دويست تن شركت داشتند، كه علي و سعد بن ابي وقاص و عبدالرحمن بن عوف و طلحه و زبير و مقداد و ابوذر و حسن ـ عليه السّلام ـ وحسين ـ عليه السّلام ـ و ابن عباس در زمرة آنان بودند. اين نشست از صبح تا ظهر ادامه يافت و علي بن ابي طالب هم چنان نشسته بود و ساكت بود كه جمعيت رو به آن حضرت كرده و از وي خواستند سخن بگويد. آن حضرت فرمود: خداوند به خاطر پيامبر و اهل بيت آن حضرت اينها را به ما موهبت كرد، آن گاه حضرت شماري از فضيلت‌هاي خويش را برشمرد و از آنان تصديق وگواهي خواست و آنان گواهي دادند از جمله اين كه فرمود:
… وخداوند امر فرمود تا مرا در غديرخم نصب كند آن گاه پيامبر خطبه خواند و فرمود اي مردم، خداوند به من رسالتي داده كه سينه‌ام از آن تنگ شده و گمان كردم كه مردم مرا در اين رسالت تكذيب خواهند كرد و سپس مرا تهديد كرده كه يا آن را تبليغ كنم يا اگر تبليغ نكنم مرا عذاب نمايد و فرمود اي مردم آيا مي‌دانيد كه خداوند متعال مولي من (صاحب اختيار) من است و من مولاي مؤمنان و از جانهاي آنان اولي و سزاوارترم، گفتند:‌آري يا رسول الله، فرمود:‌ يا علي برخيز، من برخاستم، فرمود: كسي كه من مولاي او هستم علي مولاي اوست. خدايا دوست بدار آنكه علي را دوست بدارد و دشمن بدار آن كه او را دشمن دارد.
سلمان برخاست و گفت: يا رسول الله اين چه ولايتي است؟ پيامبر فرمود: اين ولايت، آن گونه ولايتي است كه من دارم كسي كه من از جانش نسبت به او اولي هستم علي نيز همان گونه از جان او اولي است، آن گاه خداي تعالي آيه كريمه را نازل كرد «اليوم اكملت لكم دينكم…» يعني امروز دينتان را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و راضي شدم كه اسلام دين شماست.
آنگاه ابوبكر و عمر برخاستند و گفتند: يا رسول الله اين آيه ويژه علي است؟ فرمود: آري مخصوص علي است و ديگر اوصياي من تا روز قيامت. گفتند: يا رسول الله آنها را براي من بيان كن، فرمود: علي برادرم و وزيرم و وارث و وصيم و جانشين من در ميان امتم و سرپرست هر مؤمني پس از من است سپس فرزندم حسن و حسين و سپس نه تن از فرزندان حسينم. قرآن با آنان و آنان با قرآن هستند آنان از قرآن جدا نمي‌شوند و قرآن از آنان جدا نميشود تا كنار حوض بر من وارد شوند.
آنگاه علي ـ عليه السّلام ـ از كساني كه در آن جمع (در صحنه غدير خم) حضور داشتند و اين سخنان را از پيامبر شنيده بودند و در خاطر داشتند خواست تا برخيزند و گواهي دهند، زيد بن ارقم، براء بن عاذب، سلمان، ابوذر و مقداد برخاستند و گفتند: ما گواهي ميدهيم و در خاطر داريم گفتار پيامبر را كه بر منبر ايستاده بود و تو در كنار وي بودي آنگاه فرمود: ايها الناس… (خطبه حضرت در روز غدير) بنابر اين هم در سند و هم در دلالت حديث شريف كه مربوط به ولايت و امامت علي(ع) است جاي ترديد نيست و همه بر آن اذعان دارند.

 


پاورقی:

1. خصال صدوق، ج 1، ص 173.
2. اميني، عبدالحسين محمد، الغدير، ج 1، ص 41 ـ 144.
3. همان، 145 ـ 165.
4. همان، 167 ـ 311.
5. همان، ص 313 ـ 325.
6. ابن اثير، البدايه و النهايه، بيروت، دار الكتب العلميه، ج 7، ص 362.
7. اميني، الغذير، ج 1، ص 615.‌و تفسير ابن كثير، ج 3، ص 476.
8. طهماسبي، محمدحسين، امام علي، آفتاب اسلام متمدن، به نقل از: حافظ ابوالقاسم حسكاني در كتاب شواهد التنزيل. سبط ابن جوري، در كتاب خواص الامه. ابو سعيد سجستاني، در كتاب الولايه.
9. الغدير، ج 1، ص 651 ـ 669.
10. فرايد السمطين، بيروت، مؤسسه المحمودي للطباعه و النشر، ج 1، ص 312.

 

موضوعات: سوالات ما وپاسخ بزرگان  لینک ثابت
 [ 06:47:00 ب.ظ ]

شبهه پیرامون غدیر خم ...

پرسش:

چرا پيامبر- صلي الله عليه و آله - در غدير خم به طور صريح حضرت علي ـ عليه السلام ـ را به عنوان جانشين خويش انتخاب نكرد؟

پاسخ:

نبي مكرم اسلام- صلي الله عليه و آله - بارها به خلافت امام علي ـ عليه السلام ـ تصرح فرمودند و او را به عنوان جانشين پس از خويش معرفي كردند. آن حضرت در همان سال هاي آغازين رسالت و در يوم الدار كه نزديكانش را فرا خوانده بود كه آنها را به اسلام دعوت كند علي ـ عليه السلام ـ را جانشين پس از خويش معرفي كرد. آن حضرت فرمود: «فَأَنْتَ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي».(1) در غزوه تبوك نيز با به كار بردن لفظ «خليفتي» بار ديگر آن حضرت را به جانشيني خويش برگزيد و فرمود: «فَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي وَ دَارِ هِجْرَتِي وَ قَوْمِي أَ مَا تَرْضَي أَنْ تَكونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي».(2) پيامبر- صلي الله عليه و آله - در موارد ديگري نيز آن حضرت را به عنوان جانشين خويش انتخاب كرد. در واقع غدير خم اعلام رسمي خلافت علي ـ عليه السلام ـ در جمع بسياري از مسلمانان، در روزهاي پاياني عمر پيامبر- صلي الله عليه و آله - بود.
پيامبر اكرم- صلي الله عليه و آله - در غدير خم خطبه اي ايراد فرموده اند كه به خطبه غديريه مشهور است اين خطبه در بسياري از منابع آمده است آن حضرت در اين خطبه چندين مرتبه به جانشيني امام علي ـ عليه السلام ـ پرداخته است. در يك مورد حضرت پس از تلاوت آيه يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْك مِنْ رَبِّك وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُك مِنَ النَّاس، فرمودند: «مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا قَصَّرْتُ فِي تَبْلِيغِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَي إِلَيَّ… فَأُعْلِمَ كلَّ أَبْيَضَ وَ أَسْوَدَ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ـ عليه السلام ـ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِي الَّذِي مَحَلُّهُ مِنِّي مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ هُوَ وَلِيُّكمْ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَك وَ تَعَالَي عَلَيَّ بِذَلِك آيَةً مِنْ كتَابِهِ- إِنَّما وَلِيُّكمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكعُونَ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ آتَي الزَّكاةَ وَ هُوَ رَاكعٌ(3)… «اي مردم من درتبليغ رسالتم كوتاهي نكردم همه بدانند كه علي برادر، وصي و جانشين من است جايگاه او نسبت به من همانند جايگاه هارون نسبت به موسي است جز اين كه پيامبري بعد از من نيست او سرپرست شما بعد از خدا و رسول است و خداوند در اين خصوص آيه اي بر من نازل كرده است «همانا سرپرست شما خدا و رسول و كساني هستند كه ايمان آوردند نماز را برپا كردند و در حال ركوع زكات دادند» و علي بن ابي طالب نماز را اقامه كرده و در حال ركوع زكات داده است. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در موردي ديگر در همان خطبه فرمودند: «مَعَاشِرَ النَّاسِ هَذَا عَلِيٌّ أَخِي وَ وَصِيِّي وَ وَاعِي عِلْمِي وَ خَلِيفَتِي عَلَي أُمَّتِي. اي مردم علي برادر، وصي، نگه دارنده علم من و خليفه من بر امتم است».(4)
حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «أَوْصَانِي رَسُولُ اللَّهِ ـ فَقَالَ يَا عَلِيُّ… فَإِنِّي قَدْ أَخَذْتُ لَك الْعَهْدَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ ـ بِأَنَّك خَلِيفَتِي وَ وَصِيِّي…. پيامبر مرا سفارش فرمود علي جان من در روز غدير خم از مردم عهد گرفتم كه تو خليفه و جانشين من باشي…».(5) در منابع اهل سنت بيشتر جمله «من كنت مولاه فهذا علي مولاه» آمده است. آنها لفظ مولي را در اين عبارت به معناي دوست گرفته اند در حالي كه قرائن و شواهد نشان مي دهند كه منظور پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ از اين جمله اعلام جانشيني علي ـ عليه السلام ـ بوده است. چرا كه همه مسلمانان در همان روز با علي ـ عليه السلام ـ بيعت كرده و به او با جمله “بخّ بخّ يا عليّ أصبحت مولاي و مولي كلّ مؤمن و مؤمنة"(6) تبريك گفتند و حسان بن ثابت در شعري سرود:” فَقَالَ لَهُ قُمْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّنِي رَضِيتُك مِنْ بَعْدِي إِمَاماً وَ هَادِيا. پيامبر به علي فرمود: اي علي قيام كن كه من رضايت دادم به تو كه بعد از من امام و راهنما باشي".(7)
بنابراين پيامبر اكرم- صلي الله عليه و آله -، علي- عليه السلام - را بارها به عنوان جانشين خويش برگزيد. آن حضرت در آخرين بار، به طور رسمي و صريح در غدير خم جانشيني آن حضرت را اعلام كردند ذكر اين مطلب در منابع معتبر مي تواند گواهي متقن باشد كه پيامبر- صلي الله عليه و آله -، علي ـ عليه السلام ـ را به عنوان خليفه خود انتخاب كرده است. منابع اهل سنت، حديث غدير را با تحريف معناي آن نقل كرده و جرياني در تاريخ ايجاد كرده اند كه غدير به فراموشي سپرده شود. از اين روي در اين جريان تاريخ نگاري، دو رويكرد درباره غدير و برتري علي- عليه السلام - نسبت به ديگران وجود دارد: دسته اول غدير را به كلي فراموش نموده و از ذكر آن پرهيز كرده اند تا در تاريخ گفته نشود و از منابع حذف گردد، دسته دوم: رويداد غدير را ذكر كرده و آن را به معناي ديگري تفسير نموده و با ذكر فضايل امير مؤمنان- عليه السلام – اين گونه برخوردي داشته اند و اين دوگانگي، تناقضي در اذهان به وجود مي آورد كه مردم درباره غدير به نحو ديگري فكر كرده و به آن گرايش پيدا كنند.

 


پاورقی:

1. مفيد، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، قم، كنگره جهانی شيخ مفيد، چاپ اول، 1413ق، ج1، ص50.
2. همان، ص156.
3. طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، مشهد، انتشارات مرتضي، چاپ اول، 1403ق، ج1، ص59
4. همان، ص61.
5. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، تهران، انتشارات اسلاميه، بي تا، ج90، ص15.
6. طبرسي، فضل بن حسن، اعلام الوري باعلام الهدی، تهران، انتشارات اسلاميه، چاپ سوم، 1390ق، ج1، ص330.
7. نقوی،مير حامد حسين، عبقات الانوار، اصفهان، كتابخانه عمومي امام علي- علیه السلام -، چاپ دوم، 1366ش، ج7، ص61.

 

موضوعات: سوالات ما وپاسخ بزرگان  لینک ثابت
 [ 06:45:00 ب.ظ ]


1 2